هوا گرم بود از بیرون اومده بود
داشتم براش شربت آبلیمو درست میکردم
داشتم آبلمیو می ریختم گفت آبلیموش رو کم بریز. منم گفتم این جدیده ترشیش کمه آخه.
یهو داد زد به خدا من دیگه از این نمیخورم . زهرمارش کردی😐😐بهت میگم کم بریز خودخواه
خونه مادرشوهرم اینا هم بودیم. دو تا داداشاش دیدن رفتارش رو
بعد نیم ساعت گفتم حالا بخور شاید خوب باشه
داداش کوچیکش یهو داد زد دست بردار دیگه نمیخوره زهرمارش کردی😏😏😏😓😓
این اولین بار بود که شوهرم جلوی اونا سرم داد زد
و داداشش هم دیگه یاد گرفت اونم داد زد
دیگه من اینجا حرمت احترامی نمی بینم
بعدش هم ناهار نخورده زد بیرون شوهرم
بهش پیام دادم
اسکرین میذارم