سلام دوستان من خیلی دلم گرفته تو یه شهر غریب با یه بچه یه ساله و یه شوهری که تا بهش میگی بالا چشت ابروعه قهر میکنه اونم چند روز شایدم یک ماه بخدا خستم.
دیروز گفتم برو سبزی بگیر آش درست کنم رفت سبزی و کلی وسایل دیگه گرفت که من بخاطر کرونا یه سفره دارم مخصوص وسایل بیرون میندازم زیرشون که محیط کثیف نشه.
خودشم میدونه هزاران بار گفتم روی این سفره کثیفه چیزای تمیز نذار بعد این آقا اومده پستونک بچه رو دقیقا گذاشته رو سفره کثیف که هی مشنبا بهش مالیده میشه و منم یهو دیدم عصبی شدم که اینو چرا اینجا گذاشتی؟ شروع کرد به فحاشی کردن که کثافت تو بیخود میکنی از من ایراد میگیری تو مریضی تو وسواس داری.
هی بهش میگم این بیماری مگه شوخی داره که به من میگی وسواسی و فلان خلاصه کلی فحش داد و رفت تو اتاق قهر...
ناهارم نخورد براش بردم تو اتاق بخوره. اولش گفت ببر نمیخورم ولی بعدش خورد...
بعدش عصری آشتی کرد و دوباره شب موقع شام داشتم به بچم غذا میدادم اینم میدونه بچه میوه یا خوراکی میبینه میدوه سمتش و غذا نمیخوره. اینم رفت لواشک آورد و بچه غذا نخورد و دوید سمت لواشک نمیتونستم نگهش دارم غذا بدم. عصبی شدم و گفتم: بابا چرا اینارو الان آوردی آخه تو که میدونی این خوراکی میبینه غذا نمیخوره باز شروع کرد به من فحش دادن به پدر و مادرم فحش دادن. شب جاشو جدا کرد خوابید الانم صبح من دستشویی بودم دیدم صدای ترق اومد نگو بچه افتاده لبه دهنش خورده به میز خون اومده باز منو مقصر میدونست... الانم از گشنگی دارم تلف میشم نمیاد ناهار بخوریم میگه به جهنم میخوری یا نه. برمیگرده بهم میگه مامان سگت بهت تربیت نداده.
واقعا دارم اذیت میشم خیلی تحت فشارم منم نمیخوام غذا بخورم شاید ضعف کنم بیفتم بلکه عذاب وجدان بگیره از این همه اذیت... بخدا چند روز پیش رفتیم بیرون گفتم تو ترافیک بودیم منم گفتم وای چقدر گشنمه نذاشتی یه چیزیم برداریم بخوریم... داد زد گوه میخوردی به من چه من چرا نذاشتم گوه بخوری و فلان...