2737
2739

ما تو شهر محل زندگیمون عروسیمون نبود 

توشهر پدرشوهرم اینا بود

مادر شوهرم یه پسر داره فقط و واسش سنگ تموم گذاشت🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️

۱۴ سال پیش 

خونه پدرشوهرم ۴ تا اتاق داشت

وقتی مهمونا رفتن 

تو یه اتاق مادرشوهرم اینا خوابیدن

تویه اتاق دوستای شوهرم که از تهران اومده بودن

تو یه اتاق خواهر شوهرم 

تو یه اتاقم یه عده فامیل 

منو شوهرمم که عقد و عروسیمون تو یه روز بود😐تو اشپز خونه

بچها لطفا بگید من این موضوع رو با چه شربت یا قرصی هضم کنم😁😁😁😁

نی نی یار جان🙁🙏ایندفعه با سیمکارت پدرشوهر خواهرم 😐😐😐کاربری ساختم...دیگه کل فامیل رو قبضه کردم رحم کن نترکون...منم قول میدم دختر خوبی باشم 😍🤭
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



عخی  

 جوانه میزنم  🌱به روی زخم بر تنم فقط به حکم بودنم ک من زنم،زنم،زنم،...چو هم صدا شویم و پا به پای هم رویم و دست به دست هم دهیم و از ستم رها شویم،🤍جهان دیگری بسازیم از برابری به هم دلی و خواهری جهان شاد و بهتری، نه  سنگ و سارها،نه پای چوبه دارها نه گریه های بارها،نه ننگ و عارهاا..جهان دیگری بسازیم از برابری به هم دلی و خواهری جهان شاد و بهتری😍😍😍❤❤❤
2731
2738
فقط قرص اسهال بشوره ببره

😂😂😂بخدا یادم میاد جیغ میخام بکشم 

حالا اونشب مادرشوهرم ور دل شوهرش نمیخوابید میمرد😐

نی نی یار جان🙁🙏ایندفعه با سیمکارت پدرشوهر خواهرم 😐😐😐کاربری ساختم...دیگه کل فامیل رو قبضه کردم رحم کن نترکون...منم قول میدم دختر خوبی باشم 😍🤭

قشنگ معلومه با ازدواجتون مخالف بودنا😂

۲۵ مرداد ۱۴۰۰ نحس ترین روز زندگی من بود … روزی که از خواب پاشدم گفتم صبحانه بخورم به بابا زنگ بزنم حالشو بپرسم اما …. گفتن یتیم شدی … بدبخت شدی …. دیگه زندگی برام تموم شد … همون روز همون ساعت من مردم … لطفا برای پدرم و ارامش خودم یه صلوات بفرستید 😔😔😔 خیلی زیاد محتاجم ….

😂😂😂😂😂😂😂

رادینم..پسرمامان هیچوقت فکر نمیکردم یه پسر شیرین مثل تو داشته باشم از وقتی اومدی دنیای مامان قشنگ شد عشق کوچولوی من مرد کوچیک مامان...😍نازگلم قلبمی معجزه کوچولوی من دختر قشنگه مامانربان گوشه ی عکست...حق من این نبود عکستو بااون ربان مشکی ببینم داداشی😔😭🖤 پادشاه زندگی من جایی همین نزدیکی ها مشغول تلاش است...کم می خوابد. استراحتش کم است.دستان مردانه اش را که حکمتش را نمیدانم چرا آرامش بی پایان دارد.پادشاه من خسته میشود اما خستگی در میکند از من...آغوشش از جنس خواب است بی هوا هم که بغلش کنی چشمانت بسته میشود از آرامش بی حساب...چه افتخاریست خانمی کردن برای چنین گوهری...چه برکتیست که خستگی اش با من در میشود...به خودم میبالم که از وجود من لذت میبرد... دستانم خالیست. چیزی برای عرضه ندارم. اما تا آخرین شماره های نفس هایم قدر دان توام..قدردانم که پادشاه من بهترین مرد زمین است...لمس قشنگیست واژه خوشبختی و من خوشبخت ترینم با تو❤همین که از عمق وجود میدانم دوستم داری برایم کافیست...
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687