ی شب تا صب گوشیم دستش بود
بهم برخورد سر اون من قهر کردم اونم نیومد پاپیش نزاشت اشتی
بعوشم شروع کرد به ی گیرایی دادن مثلا بی اجازه منحقنداری تا تو حیاط بری هرچی من میگمچیزی جز چشمنشنونم
تو خونه حرف اول اخرو منمیزنم
اگ با حرفممیخای مخالفت کنی تا همین الان طلاق بگیریم