بعد چند ماه روی اصلیش رو یواش یواش نشون داد یه جایی هستم حتی اجازه ندارن بیرون برم چدن حرف در میارین یا لباس آزاد بپوشم
جاریم مادر شوهرم رو پر میکنه منی که نامزدم رو هر کاری که میکنم رو حرف میکنه با مادر شوهرم غیبت منو میکنه منم میشنوم ناراحت میشم به نامزدم گفتم اذیت میشم منو ببر خونه ی خالم که نزدیکه با رضایت خودش رفتم اونجا بعد مادرشوهرم گفته مگه خودسری اونم چیزی نگفته فقط بدیه منو گفته نامزدم گفته من پرش کردم مغزش رو خوردم رفتم خونه ی خالم انگار زندانی ام میگن نباید حرف هام رو به مامانم و خالم نزدیکترینام هستن بگم هر کاری میکنم نامزدم خبر میده به خانوادش از اینور بدون اینکه به من اهمیت داده باشه رفته دستش رو خالکوبی کرده که من از این کار متنفرم قلیون دستشه همیشه مشورب هم میخوره اومد از خونه ی خالم من رو ببره بوی مشروب میداد خیلی خجالت کشیدم دیگه دلم باهاش جور نیست هیچ ارزشی بهم نمیدن چند وقته نامزدم حتی یه دست لباس برام نخریدن پا گشا برام یدونه شال خریدن شب یلدا برام یه النگو 4 تومنی گرفته بودن عید اونو بردن یه شکل دیگش رو گرفتن برام آوردن عید فطر هم هیچی مامانم منو آورد خونه چون خونه ی اونا اذیت میشدم از اون به بعد اصلا سراغم رو نگرفته نه زنگ زده نه پیام داده خیلیی ناراحتم موندنم چیکار کنم 17 سالمه به زور دخترانگیم رو مثل آدم های غریبه گرفته دلم میخواد جدا شم ولی می ترسم از آبروم و اینکه هیچکس پشتم نباشه چون بابا ندارم خرجم رو بده😔😔😔من چیکار کنم ای خدا