پیرمرد به منشی اش گفت: یه هفته بریم شمال!
منشی به شوهرش گفت: یه هفته میرم ماموریت!
شوهره به دوست دخترش گفت: یه هفته خونه خالیه!
دوست دخترش به شاگرد خصوصیش گفت: یه هفته میره مرخصی!
شاگرد به مادرش گفت: یه هفته تعطیلیم!!!
مادره زنگ زد به پدرش گفت:
آقاجون پسرم یه هفته تعطیله، میشه دسته جمعی بریم شمال؟!
پیرمرد زنگ زد قرار با منشی اش کنسل کرد......
مشتی زمین گرده....!!!
آدم_باشیم# این متن یکی از تاپیکای انابل بود....خدایی حال کردم با این