برادر شوهرم و شوهرم خیلی باهم راحتن البته من ازین زیادی راحت بودنشون همیشه ناراحت میشم چون خیلی خیلی راحت برادر شوهرم به همسرم که ازش کوچیکتره بی احترامی میکنه شوهرمم فقط میخنده میگه داداشمه همین مدلیه ناراحتی نداره که بعد من هنوز عقدم نرفتم که سر خونه زندگیم تهران مجردی خونه دارم چون کارمندم و پدرمادرم شهرستانن مسیرمم از غرب به شرقه واقعا خسته میشم خستگی کار از یه طرف خستگی مسیر از یه طرف دیگه دیشب پیام داده به شوهرم که فرداشب شام میایم خونتون منم با شوهرم حرف زدم گفتم خودش باید درک کنه اول اینکه من هنوز خونه مال خودم ندارم و مستاجرم دوم اینکه سرکار میرم واقعا نمیتونم وسط هفته مهمون دعوت کنم چون با شوهرم راحته ایراد غذارم میگه البته شوهرمم خونشونه به غذا ایراد میگیره ها
بعد اینکه هروقت خواستیم بریم بیرون اکثر وقتا شوهرم بهش زنگ میزنه با خانمش بیاد
من نمیگم نره پیشش یا رفت و امد نکنیم ولی میگم هرچیزی به اندازش
دیشبم شوهرم ناراحت شد میگه وقتی خودش میگه شام میایم بگم نه؟ گفتم این سری بیاد به خاطر تو ولی سریای بعد باید خودت مدیریت کنی
یا مثلا میبینه ناراحتم میره مستقیم به داداشش میگه خانمم ناراحته ازت که بهم بی احترامی کردی یا مثلا خانمم دوس نداره بیاد خونتون میگم حداقل از طرف من نگو یا جوری بگو که بعدا میونتون خراب نشه میگه من با اون این حرفارو نداریم
بنظرتون من حق دارم ناراحت بشم؟ شوهرم خیلی خوبه فقط همین کاراش اذیتم میکنه