من که بیزارم از این دیگه دوربرم شده پراز بچه شوهرم ساعت 5 بیدارشده رفت تهران برای کار ادراری هر4تابچه هام همون موقع بیدارشدن دلم میخاست بخوابم ولی یکی شیر میخواست یکی صبحانه میخواست الانم خانه رو زیر ورو کردن اعصابم داغون شده از دست اینا یکی اهنگ گوش میده یکی نمیخوابه مغزم میخواد بترکه خوش به حال اونی که بدون اعصاب خوردی زندگی میکنه میگن مااز پونه بدش میاد پونه در خونش سبز میشه از همون مجردی از بچه بدم میاد خدا سرنوشتم اینجوری کرد که عذابم بده