عین این بلا که چه عرض کنم چون ما اولش فکر کردیم بلاست اما الان دیدیم خیر بوده
عین این ماجرا برای دختر جاریم اتفاق افتاد
بمیرم برای دلش😢
پسره کلی هندی بازی دراورد و میخوامت و این حرفها
اومدن خواستگاری
مامانش و مامانبزرگش که کلیییی باد کرده بودن و توی قیافه بودن
دیگه حرفها زده شد و مهریه رو بریدن
قرار شد هفته بعد جشن نامزدی باشه
فردای مراسم خواستگاری،دخترجاریم رفت کلاس زبان که بعد پسره بیاد دنبالش و برن بگردن
کلاس زبان تموم شد و گوشی پسر خاموش
هررر چی طفل معصوم زنگ میزنه پسره جواب نمیده.زنگ میزنه به مادر نامزدش که از ارش خبر ندارم و نگرانم
مامانش میگه مگه بهت نگفته؟اون تورو نمیخواد
واااای خدایا
این شب قبل عاااشق بود الان فارغ؟!
به همین راحتی همه چیو تموم کرد
طفلک دختر جاریم داغون شد
بدیش هم به این بود که همکار بودن و چشم تو چشم
دختر جاریم امیدوار بود که برمیگرده توی ماه دوم که ذوق داشت که داره بهش توجه میکنه،پسره کارت عروسی پخش کرد
بازم دختر جاریم داغون شد
به سال نکشیده طلاق گرفتن و الان پسره مرتب شیفت شب کار برمیداره تا بتونه قسط مهریه بده
دختر جاریم هم ماشالله با یه پسر عاااالی و آقا ازدواج کرد