حالا ماجرای من
بعد عروسی همه فامیلا افتادن دنبالمون رفتیم تا در خونمون
در خونه هم ارکست بود حالا چند تا آدم جو گیر شوهرمو از ماشین پیاده کردن ب زور بیا وسط برقصیم
شوعر منم عاشق رقص
رفت باهاشون سوئیچ رو برداشت و رفت شیشه های ماشین هم بالا بود ماشین خاموش وسط چله تابستون همه ریخته بودن رو ماشین عروس من مونده بودم توش کسی حواسش ب من نبود همه داشتن وسط رقص رو نگاه میکردن منم حالم بد شد داشتم از گرما غش میکردم نمیتونستم در ماشینو باز کنم
یه خانومی نمیدونم کی انگار فهمید حالم بده ب زور آدما رو کناز زد اومد در رو باز کرد عین یه جنازه منو بردن خونه
شب عروسی هم با شوهرم قهر بودم چون منو یادش رفته بود