دلم خیلی گرفته باهمه ی سختی ها تلاش میکنم زندگیم و درست کنم ب بچه فکر نکنم چون مشکل از شوهرمه و هيچ باهاش باردار نمیشم دلم براش میسوزه ب خاطره شرایطش میگم مریضه ولی دیگه کم آوردم شب تا صبح ب خدا التماس میکنم ولی هر صبح باید خودم بیدارش کنم بره سر کاره این یکی از کوچک ترین کارایی ک اذیت میشم ب راحتی بیدار نمیشه میخواد با داد و فریاد، شبا تا ساعت 6 صبح فیلم میبینه صدای تلویزیون بالاست از ساعت 7 گوشی رو تنظیم میکنه پشت سر هم ولی بیدار نمیشه میخواد بالا سرش صداش بزنی تا آخرش با داد و دعوا ک همسایه ها هم میشنون بیدار بشه