از جوگیری خودم بگم
ک نامزدم چقدر گفت لباس درست بپوش و من طبق معموووول لجبازی کردم خبر مرگم😏😑
برا عروسی پسر عمم ی شومیز حریر بدن نما پوشیدم با دامن راسته کوتاه تنگ تا زیر با سن
موهامم لخت کردم تا پایین کمرمه
جو منو گرفت بعد رقص رفتم کنار عروس بشینم
نشستن همانا و اومدن پسر عمم همانا
اخ نگم براتون😑😑😑😑
اومدم فرار رو ب قرار ترجیح بدم
گفتم ای وااای علی میشه چشاتو ببندی من برم😂😂😂😂😂
علی ک غش کرده بود
خانومش از اون طرف غش کرده بود از خنده
منم دوتا پا داشتم چهار تا دیگه هم گرفتم د فرارررر
واااای یکی نبود بگه خب دهنتو ببند اینجوزی فقط صورتتو دیده بود با این حرفی ک زدی کامل نگات کرد😭😭😭😭😭😭😭😭