دیشب خواب دیدم که تو برگشتی پیش من...
خیلی عجیب بود..
تویه خوابم همه چییییییییی واقعی به نظر میومد..
پیامات وویس هات..
هنوز یادمه... نوشته بودی بیا بهم برگردیم اشتباه کردم...
نوشته بودی هر روز منتظر یه پیام از من بودی و الان دیگه کاسه صبرت لبریز شده...
گفتی بدونه من زندگی برات سخت بود...
میدونی دیشب برخلاف هرشب ارزو نکرده بودم که خوابت رو بببینم... حتی بخاطر یه سری اتفاقات دیشب تصمیم گرفته بودم حتی اگر برگردی هم بهت نه بگم..
من دیشب حتی عکساتم نگاه نکرده بودم..
چرا چرا سر زدی به خواب من....؟
تویه خوابم بی نهایت خوشحال بودم بی نهااایت جوری که وقتی از خواب پریدم روی لبم بخند بود داشتم میخندیدم!!! ولی یهو اون لبخند رو لبم خشک شد....
چرا سر زدی به خوابم...
چراا رفیق نیمه راه🙃
رفیق دیگه نیا به خوابم....
من دیگه حتی اگه آسمون بیاد زمین و زمین بره آسمون نمیتونم دوباره رفیق راه تو بشم...
یادش بخیر اونوقتا که خواب همو میدیدم بدو بدو برا هم تعریف میکردیم و کلی ذوق میکردیم...
دلبر چی شد؟؟؟؟
چی شد که الان منی که برات پر پر زدم دارم ازت میخوام دیگه نیای به خوابم.....🙃
میدونم اینا همش یه خوابه و ساخته و پرداخته ذهن منه..
ولی عجیبه دیشب که ذهن و قلب من با تمام وجود دیگه برگشتنت رو نخواستن...
تو تویه خواب من برگشتی....