لطفا ی دعا واس رفع مشکلم بکنید بخاطر ۲ تا بچه بی گناهم
کاش پام میشکست کاش میمردم بخاطر حمایت شوهرم انقد خودمو خار نمیکردم برم با خانوادش زندگی کنم و کار و بار جور کنم براش اینهمههههه خوبی کنم حالا اخرش ک ی خونه مستقل خاستم با من دشمن بشه ن ب اون به به و چه چه های اولش ن ب این دشمن بودنش با ۲ تا بچه
۵ روزه بچه هامو فرستادم براشون از اون موقع در ب در واسطه میفرسته ک باز برگردم اون اتاق لعنتی
مثلا برگردم ی ۱۰ روز ۱۵ روز مثه ادم بمونم تا خودشون خونه اجاره کنن
مامان باباش ک ی قدم پا جلو نزاشتن ک مشکلمونو حل کنن شوهرمم پر میکنن نمیزارن بیاد دنبالم و راحتش نمیزارن
رفته ب عموهام گفته بچه ها دلتنگ مامانشون هستن گفته خسته شدم میخام مستقل شم عمومم گفته زنت هم هیمنو میخاد ی خونه ازت خاست ولی شوهرم باز گفته تا وقتی خونه باباش نشسته خونه مستقل نمیتونه داشته باشه باید برگرده ب این اتاق
ک منم دگ اعتماد ندارم بهش همین ۵ ماه پیشم گف تو فقط برگرد در عرض ۱۵ روز مستقل میشیم ولی نشد
سپردمشون بخدا
دلم داره میترکه
دلم برای بچه هام بیش از حد مییسوزه اخه بخاطر ی خونه مستقل انقد کوچیک کنن بخدا ک حس تنقر دارم ب شوهرم کاش بمیره