امروز به شوهرم گفتم بچه رو ببر تراس آفتاب بخوره برداشتش برد پایین حیاط ننه شوهرمم اومد سریع حیاطو بچه رو بغل کرد گفت چه خوب راه بیافته هر روز خودش میاد حیاط من پم ترس ورم داشت نمیخوام این همه وابسته هم بشن شاهرم که به اندازه کافی وابستشون هست نمیخوام تو تربیت بچمم دخالت کنن توروخلا ر کی راهی کاری بلده بهم بگه از بس حرص خوردم ازین کارا دارم میمیرم شوهرمم اصلا به فکر نیست همش میگه ندارم ندارم درصورتی کهاماشینشا بفروشه ویکم از سرمایه مغازش میتونه بخره
کار بدی نکردن ک - دقیقا چیشده
خیلی بده منم مث شمام
از شوهرت خوشم نیومد. مرد باید خرج کن باشه
زیادی حساسی
منم خیلی سعی کردم پسرم وابسته نشه و تو تربیتش تاثیر نذارن ولی هم شدیدا وابستشونه هم مث خودشونه همه چیش
عزیزم اولا یه کم باید تحمل کنی، دوما باید گولش بزنی که اینجا نشستیم با رهن دادن خونه جدید خونه بخر، در کل با حرص خوردن چیزی درست نمیشه، اولش قبول کردی، بعد هم با سیاست باید پاشی
بچه رو هم سعی کن زیاد گایین نفرستی
خب تا حالا چه اقدام جدی ای انجام دادی که خونه رو عوض کنه؟ یه بار جدی برخورد کن مجبور میشه عوض کنه دیگه
اسی تایپک های قبلیتو خوندم. کلا خودت ادم حساس و زود رنجی هستی.
یکم رو خودت کار کن😘
به نظر من که اشکال نداره خب پدربزرگ مادر بزرکن معلومه که وابسته نوشون میشن معلومه دوسش دارن تو روخدا سخت نگیرید اتفاقا باید استفاده بکنی از این موقعیت اینجوری به کارات میرسی
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
