امروز به شوهرم گفتم بچه رو ببر تراس آفتاب بخوره برداشتش برد پایین حیاط ننه شوهرمم اومد سریع حیاطو بچه رو بغل کرد گفت چه خوب راه بیافته هر روز خودش میاد حیاط من پم ترس ورم داشت نمیخوام این همه وابسته هم بشن شاهرم که به اندازه کافی وابستشون هست نمیخوام تو تربیت بچمم دخالت کنن توروخلا ر کی راهی کاری بلده بهم بگه از بس حرص خوردم ازین کارا دارم میمیرم شوهرمم اصلا به فکر نیست همش میگه ندارم ندارم درصورتی کهاماشینشا بفروشه ویکم از سرمایه مغازش میتونه بخره
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
عزیزم اولا یه کم باید تحمل کنی، دوما باید گولش بزنی که اینجا نشستیم با رهن دادن خونه جدید خونه بخر، در کل با حرص خوردن چیزی درست نمیشه، اولش قبول کردی، بعد هم با سیاست باید پاشی
خب تا حالا چه اقدام جدی ای انجام دادی که خونه رو عوض کنه؟ یه بار جدی برخورد کن مجبور میشه عوض کنه دیگه
خدایا شُکرت که من مامان یه نی نی سالم و صالح و زیبا شدم، ♥️دوست عزیزم میشه واسه اینکه نی نی ام،سروقت خودش سالم بیادبغلم یه صلوات بفرستی،ممنونم🤗..خدایا نی نی ام رو سالم سروقت خودش بزاربغلم آمین♥️
به نظر من که اشکال نداره خب پدربزرگ مادر بزرکن معلومه که وابسته نوشون میشن معلومه دوسش دارن تو روخدا سخت نگیرید اتفاقا باید استفاده بکنی از این موقعیت اینجوری به کارات میرسی