از دست خواهر شوهر من سه ساله از دستشون میکشم دق کردم به خدا به خونشون تشنم شوهرمو خانوادش پدر منو درآوردن این سه ساله ولی دریغ که یه بار به خاطر من به خانوادش بگه رو چشت ابروئه. چند روز پیش خواهر عوضیش زنگ زده به گوشیش من ورداشتم گوشی رو داده به پسره 6 سالش که بگو با دایی کار دارم من ناراحت شدم بهم بر خورد شوهرم یه ربع با خواهرش بگو بخند و قطع کرد فهمید من ناراحت شدم 4 روزه یه کلمه با من حرف نمیزنه جاشم جدا کرده
فرشته کوچک من زمینی شد و قلبش در حال تپیدن است. قسمتتون الهی