من یه دختر عمو دارم ک عاشق محمد نامی که بچه محلشون هم بود و طلا فروش بود شده تو اینستا چت میکنن گاهی میرن بیرون خیلی معمولی اونم ب اصرار دختر عموی من چون واقعا روش کراش داره و عاشقشه . و هر شب پیش من گریه میکرد و میگفت محدثه خداکنه مهر من ب دل محمد بیوفته و.... من و دختر عموم عین خاهریم .خلاصه طی ی اتفاق این اقا منو دید تو ی مهمونی و از من خوشس اومده پبج اینستام و پبدا کرذه و بیخیال نمیشه به دختر عموم گفته زیر سنگ باشه پیداش میکنم امروزم با دختر عموم پارک قرار گذاشته به بهونه من دختر عموم بهم زنگ زد نگو صدا رو بلند گو ک محمد فقط صدام و بشنوه بچه ها من ب ایناش کاری ندارم .من جوابم منفیه من برای خاهرم نگرانم ابجی گلم اب شد رفت بخدا ب روش نمیاره شکسته شدنش و دیدم خیلی براش قصه میخورم چی بهش بگم چجوری دلداریش بدم؟