2733
2739
عنوان

بچه ها نظرتون درباره اینکار شوهرم چیه ؟

| مشاهده متن کامل بحث + 4118 بازدید | 222 پست
مامانم اومد مادرشوهرم گفت خفه شو یک کلام دیگه حرف بزنی دستتو میکیرم از خونه بیرونت میکنم

عزیزم با شوهرت برید مشاوره 

و کمک بگیر 

هر دو سنتون کمه 

و اینکه ماها نظر میدیم ولی هر کدام بنا به فرهنگ خانواده و پیشینه و ...‌‌شرایط شما دقیق نمیدانیم ولی مشاور کاملا میسنجه 

و اینکه نزار قضیه کشدار بشود 

برو حلش کن 

دعوا هم نکن 

موفق باشی 🌹

 و اینکه برادرشوهرت احتمالا پسر خوبی اگر هیز بود شوهرت قبول نمیکرد 

ولی بازهم سخته واقعا 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731
گلم مادرش زندایی سابقم بوده و خیلی اون روز به من و خانوادم فحش داد وگفت وسایلمو جمع کن برو خونه بابو ...

چرا عروس زن دایی سابق شدی درک نمیکنم

یه درصد فک میکردی واسه جبران عقده هاشون خواستن عروسشون بشی

2738
زن باید از مرد اجازه بگیره اگه شوهرش گفت نه نباید بره  


بعداون وقت مردچی؟؟مردبایدهرغلطی دلش خواست بکنهه؟؟؟؟؟

بستن دکمه زیر گلو وقتی خوبه که جلوی رد شدن لقمه حرام رو بگیره                                                                                 اللهم عجل لولیک الفرج  مولاناصاحب الزمان(عج)❤️

خیلی کار شوهرت دور از عقل خانوم خونشو تنها میزاره میره میگه داداشت بیاد پیشت مگه زندگی و ازدواج بچه بازی شوهرت هنوز بزرگ نشده

فقط 27 هفته و 3 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
و خدایی که در این نزدیکیست 

عزیزم بروولی سردباش

توکه نری شوهرتو پرش میکنن برات میفرستن

بستن دکمه زیر گلو وقتی خوبه که جلوی رد شدن لقمه حرام رو بگیره                                                                                 اللهم عجل لولیک الفرج  مولاناصاحب الزمان(عج)❤️
یعنی چی پسرشو فرستاده پیشت ؟؟  بیشتر توضیح بده  عزیزم معلومه سنت کمه  تو عقد چطوری ...

میدونی مادرشوهرم ازدواج سومشه الان از ازدواج دومش یه پسر و دختر داره که پسره رو شوهرش قبول نمیکنه چون کتکش زده آوردش خونه من گفت اینجا خونه خودته و روز ۵ ام عروسیم مستقر شد تو خونه لباساشو میشستم و غذا آماده میکردم ولی ازین سوختم که از صبح تا اخر شب شوهرم کنار اون نشسته بود و من تو اتاقم بودم .

۱۹ سالمه 

اوایل عقد خیلییی عالی بود جونم واسم میداد ولی از وقتی مادرش اومد خونمون این کلا عوض شد از هون موقع اذیتم با رفتاراش 

من دختریم که تو ناز و نعمت بزرگ شدم ولی شوهرم کارگری میکرده ولی چون پسردایی بود و دوسش داشتم قبولش کردم ولی رون فکر و با اخلاق بود نمیدونم الان چش شده 

بخدا مامانم یبار حالش بهم خورد شوهرم زار زار واسش گریه میکرد رفت از داروخونه آخر شهر دارو خرید واسش 

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

پر پشتی فوری موو

af82 | 30 ثانیه پیش
2687