2777
2789
عنوان

ارتباط جن با ادمیزاد ممکنه؟

| مشاهده متن کامل بحث + 12270 بازدید | 50 پست

بعد اون شبم دو شب پشت هم دایی هامو تو خواب بهم نشون داد.اولیش اینکه من تو یه کوچه تاریک و باریک تک و تنها به سمت خونه قدیمی میرفتم که خونمون بود انگار همین که دروازه کوچک قدیمی داشتم میبستم که برم تو حیاط یه دفعه ظاهر شد شکلش شکل داییم بود اما یه طرف صورتش سوخته بود از ترس از خواب پریدم یا شاید روحم تو اون نقطه بوده که برگشت به کالبدم 

شب بعدی اون یکی داییمو دیدم که منو مجبور میکرد به یه رابطه 

نمیدونم از جونم چی میخواست من بعد این طلسمو باطل کردم و اتیشش زدم

نه نشنیدن اگر صدامو میشنیدن که کمکم میکردن.این همش میخواد مانع زندگی من بشه نمیخواد کسی جنس مخالف تو ...

من احساسم بهم میگه این همزاده جنا معمولا از این کارا نمیکنن کلا موجودات ماورایی کریه المنظرن یه آب دهنشون آویزون بشه فکر میکنیم دارن حمله میکنن 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

نمیدونم والا تو دقیقا چه مشکلی داری شایدم جن نباشه همزاد قوی داشته باشی ن از ترس نیست صد درصد خودش ب ...

اره شایدم همزاده.هرچیه از جنس مخالف که تو زندگی من باشه بدش میاد.اونجور که خودش نشون میداد 

اره شایدم همزاده.هرچیه از جنس مخالف که تو زندگی من باشه بدش میاد.اونجور که خودش نشون میداد 

حتی اگه طلسم داشته باشی ممکنه بخاطر همون به زندگیت غالب شده باشه مگه چه وقتی خودشو نشون داده که میگی از جنس مخالف بدش میاد ؟مگه حرفی زده؟

گفتم که خواستگار دارم اون شب اونو نشون میداد با تیپ خودش ولی خواستگارم پشتش به من بود من خواستم از کمک بگیرم یهدفعه برگشت سمت من ولی قیافش قیافه خودش نبود اینم منو هی میکشید عقب و تو هوا معلق میچرخوند.اخر صدای در اومد من از جام پریدم.فکر کنم روحمو ول کرد برگشت به کالبدم که یه دفعه پریدم چشمام باز کردم.اخه اگر خواب باشه من زود از خواب ترسناک میپرم نمیشه من یک ساعت خواب ترسناک دیده باشم و از خواب نپریده باشم که

اجی فاطمه من اصلا صدایی ازش نشنیدم.ولی دیدمش.یه مرد با قد 175مشکی پوش.شنل داره کلاه شنلو میزاره موهاش بلند و صاف مشکیه مشکیه موهاش رو یه چشمش میریزه.اولین بار فقط حسش میکردمو میگفتم بختکه خیالاتی شدم بعد یه مدت رو صفحه گوشی چهرش اومده بود من کاملا بیدار بودم حتی خواهر و خواهر زادم تو هال شوخی میکردن بازی میکردن و من از حرف زدن خواهر زادم که دو سالش بود خندم گرفته بود بامزه حرف میزد 

یه دفعه همه بدنم قفل شد الی سرم.چشم و سرم همه تکون میخورد.چون به پهلو دراز کشیده بودم گوشیمم کنارم بود یه دفعه دیدم داره نگاهم میکنه.همش تلاش میکردم ببینم این چیه.وقتی دستو پامو ول کرد از صفحه محو شد

بعد این یه سری تو تخت خوابیده بودم صبح بود و خواهرم پای کامپیوتر نشسته بود بیدار بودم و باهاش حرف میزدم خواهرم پشتش به من بود یه دفعه دوباره قفلم کرد فقط سرم تکون میخورد.به پهلو میخوابم همیشه گوشه بالشمو میاورد هی رو سرم منم چون دستم بسته بود با سرم بالشو هول میدادم عقب هر چی میخواستم به خواهرم بگم نمیتونستم سه بار بالشو اورد رو صورتم منم هولش دادم بالشو با سرم سری اخر کوبوند تو صورتم و منو تا لبه تختم هول داد و ازادم کرد منم سریع دستمو گرفتم به تختم که نیوفتم

نمیدونم قصدش اذیته یا باهام شوخی میکنه.تقریبا تو همه اتفاقا ترسناک نبود فقط این اخرا ترسناک شده بود اصلا حالت عصبیش معلوم بود.قبلا اذیتش معمولی بود مثه تخت و بالش که گفتم یا رو صفحه گوشیم میومد میرفت این اخرا یه بار شمال ویلا بودیم خواب نمیرفتم رفتم بیرون ساعت سه شب محیطی که بودیم امن بود جلو ویلا گلهای زیبایی کاشته بودن من عاشق طبیعت و گل گیاهم بعد اومدم تو اتاق همه تو هال خوابیده بودن من چون خوابنمیرفتم لامپو میخواستم روشن بزارم تنهایی رفتم تو اتاق.محرم بود.تو اتاق با لامپ روشن تکیه داده بودم به بالش و فکر میکردم و به دور بر اتاق نگاه میکردم به ساخت ویلا و نمای پرده هایی که زده بودن یه دفعه از ته اتاق ظاهر شد یک بار که کامل دیدمش فقط همین بار بود یه دفعه اومد به سمتم و اتاقو دور سرم میچرخوند انگار با گوشی فیلم بگیری بدوی لامپ روشن اتاق همه چیو میدیدم و خودش ک بالا سرم رسید و سریع تا سرمو بیارم بالا ببینمش قفلم کرد بعد ازادم کردو غیب شد

اجی فاطمه من اصلا صدایی ازش نشنیدم.ولی دیدمش.یه مرد با قد 175مشکی پوش.شنل داره کلاه شنلو میزاره موها ...

سلام عزیزم تاریخ پستتو دیدم واس یسال پیش ولی منم سه سال درگیر بودم بدتر از تو پیش هر دعا نویسی هم میرفتم فایده نداشت دیگ داشتم دیوونه میشدم مرحله به مرحله هی بهم نزدیک تر میشدن اول صورتشون محو بود کم کم صورتشونو میدیدم تو حالت قفل  بدنی حرف میزدیم البته من متاهل بودم و درست شوهرم ک میرفت سرکار میامد کم کم صورتشو دیدم صورت و دست مث جذامیا سوخته انگشتاشون بدون استخون و هرروز هم میامدن دست و پامو حنا هم میگرفتن طوری شده بود دیگ قفل نمیشدم و حس میکردم کنارمن ترسیدم ک نزدیکتر بشه و توی این وضعیت ببینمشون رفتم پیش یه سید خدابیامرزش مرده الان گفت همزادته بهم دعا داد رفتن ک رفتن فعلا خداروشکر مشگلی ندارم ولی تا قبل اینکه مجنونت کنن دعا بگیر براشون.. 

یه روز خوب میاد... 👣
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز