سلام ابجیای قشنگم
دلم گرفته از سرکوفتای شوهرم
خسته شدم سه ماهه فقط اشک میریزم
خانوادم وضع مالی خیلی خوبی داشتن اما سر یه شراکت همه چی رو از دست دادن نتونستن برام سیسمونی بخرن فقط یه تخت و لباس تا سه ماهگی خریدن واقعا دستشون خالی بود اوایل حامله بودم شوهرم میگفت فدای سرشون من خودمم نوکر بچمم میخرم اخرای بارداریم تیکه هاش شروع شد تا الان که هر روز تیکه میندازه اشکمو درمیاره فقط سکوت میکنم و اروم اشک میریزم میسپارم به خدا مدام سیسمونی خواهرشو میکوبه سرم خسته شدم به خدا خودش کم بود مادرشم اضافه شده هر روز بلند میشه از خواب به نیت اشکمو دراوردن بلند میشه خسته شدم