وااااییی چه جانی!اه چه بد
میفهممت میگم اخه چه دلیلی داره یکی تو سن تو بخواد ازدواج کنه...
عزیزم ببین نمیخوام بدبینت کنم ولی ازدواجهایی که دلیل ش به نوعی فرار ازخونه بوده پر از رنج و درد سره و تو سن کم که دیگه اصلا نابوده....
داداش منم درواقع پدرمم هست اونم همینجوریه حساسه مث تو سیزده م کوفتم شد دست هم روم بلند میکنه...متاسفانه مریضن.
نگاه یکم صبر کن بهتره الان شاید داغ باشی میفهمم اصلا اسون نیست خودمم یه چیزایی تجربه کردم درکت میکنم الان خیلی اذیتی ناراحتی اصلا این حجم از مشکلات الکی و مسخره و بد نباید برای تو ی نوجوون باشه ولی صبر کن چون ازدواج خودش یه مسئله ست!
میگم بابات تو ازدواج ت دخالتم میکنه؟ که صبر نکنی یا بگه با فلانی و زمانم تعیین کنه؟