قرار بود ما و خانواده دوست بابام بریم خونه ی یکی دیگه از دوستاشون وقتی دوست بابام بهش زنگ میزنه میگه من حالم زیاد خوب نیس نیاین برگامون ریخت 😑خودش و خانمش آدمی هستن که چن بار خونه دیگران میرن هميشه هم یه قابلمه دستشون غذا برمیدارن ما یه بار میخاستیم بریم خونشون گفتن نیاین😐