2777
2789
عنوان

... آن ...

461 بازدید | 33 پست

چند تا از بچه های اینجا ازم علت اسم و امضامو پرسیده بودن ،اینکه چرا عبوس بودم و حالا نیستم ..داستان تغییرتو بگو  (بزرگان اصرار دارن که خوابهاتونو تعریف نکنید ،چه برسه به تجربه های درونی و  کشف وشهود  چون  اینها شخصیه  و ادمای  که پا در راه  باطنی نذاشتن و بیخبرنـ   یا مسخره میکنن و   یا اتفاقاتی دیگر میوفته که الوده میکنه این تجربیات رو به انواع  ظن و گمان های دیگران  ...) میدونم ،  اما شاید باعث شد یکی از افسردگی دست برداره و بجاش خودشو بشناسه   این هم بگم که هر روزه شاهد این هستم که بر تعداد ادمایی که قلبشون باز میشه و وارد هشیاری معنوی میشن ،در همه جای دنیا در حال افزایشه  .  حالا از تجربه ی عجیب خودم میگم هر چند الان برام عجیب نیست چون توی راهی اومدم ،با وجود اینکه در ابتداشم اما  در ناشناخته هاست  ..و نه در ظاهر و سطح و دانسته ها ،هر چند این راه انتهایی نداره چون محدود در فکره نه( خود) ،

دیگه عبوس نیستم😺 چون یه تغییر بزرگی تو زندگیم ایجاد شد اما خب این اسمو متاسفانه نمیشه تغییرش داد دیگه 😃،   عقل گوید پا مَنِه کاندر فنا جز خار نیست !!!😮😮   ،عشق گوید عقل را کاندر تو است آن خار ها 😪😌***(عشق=حضرت حق )،(عقل =نفس جزیی انسان)پیج مورد علاقم تو اینستاگرام = jan_afza                    ـ

زمستونِ  چندمین سال از افسردگیم بود ،افسردگی ای که  بعلت پوچی شدید و تحمل سختیایی که خانوادم از جمله پدرم بهم  میداد (رفتارهای غیر قابل باور ،کتک خوردن  فحش های  زشت شنیدن  بدون ِ هیییچ دلیلی مسخره شدن ،قطع رابطه و مثل  اسیر ها با ما برخورد کردن  ...)که باعث شده بود اعتماد بنفس که نداشته باشم ،حتی خودمو لایق زنده بودن ندونم و  باور داشتم عدالتی وجود نداره،همه چیز بر پایه ی  احتمالات و تصادفه .. باور داشتم خدایی وجود نداره  . شخصیتم اینطوری بود که دوستی نداشتم برعکس   همیشه میل به تنهایی داشتم و تو خلوتم در مورد اینکه من چی ام دنیا چیه ؟منشا  شکل و فرم و زنده بودن رو..اینکه دانشمندا میگن دنیا از یک میدان که ماده نیست ،و بخاطر همین بهش میگن هیچ ،پدید اومده و خلاصه   علت وجود و پیدایش این نظم و قوائد که اهل ِ علم ازش علوم  روکشف میکن

دیگه عبوس نیستم😺 چون یه تغییر بزرگی تو زندگیم ایجاد شد اما خب این اسمو متاسفانه نمیشه تغییرش داد دیگه 😃،   عقل گوید پا مَنِه کاندر فنا جز خار نیست !!!😮😮   ،عشق گوید عقل را کاندر تو است آن خار ها 😪😌***(عشق=حضرت حق )،(عقل =نفس جزیی انسان)پیج مورد علاقم تو اینستاگرام = jan_afza                    ـ

برام عجیب بود اخه چرا جهانِ ِموجود،  یه قائده هایی داره چرا مثلا از دل بینظمی نظم پدید میاد و بالعکس ..اما  عدالتی هم نیست ؟با هم جور در نمیومد   .)  اون دوره دوبار خودکشی ناموفق کردم  با قرص اما نشد که بشه ،فقط سردرد میگرنی بخاطر خوردن اون قرصا گرفتم .. . یه شب ، بالاخره همه چیز برام  تموم شده  اینقدر گریه کرده بودم که نفسم بالا نمیومد از دنیا شاکی بودم انگار دنیا یه کابوسه.. دیوونه شدم از این حجم از ظلمت اتفاقات و اخبار بد دنیا ..اصلا اومدیم که رنج بکشیم ؟ ما از ناکجا میایم و به ناکجا میریم حتی نمیدونم چی هستیم  اما باید با اجبار زندگی  ،له بشیم  ..رو به آسمون کردم گفتم میدونم خدایی که وجود نداره ، من خودکشی میکنم  تو بهم بگو چرا وجود داریم؟آسمون بهم بگو حداقل همه ی اینا برای چیه ،چرا تو  وجود داری؟چراااا؟ تو  دلم اتیش  بود ..سرم گیج میرفت و همه بدنم سر شد و از خستگی ِعصبی  و قرصا و .. بیهوش شدم .نمیدونم چقدر تو این حالت بودم که چیزی انگار نرم بزنه به پشت شونم ،حالتی که هم لمس شدی هم نشدی ،یه طور ناشناخته

دیگه عبوس نیستم😺 چون یه تغییر بزرگی تو زندگیم ایجاد شد اما خب این اسمو متاسفانه نمیشه تغییرش داد دیگه 😃،   عقل گوید پا مَنِه کاندر فنا جز خار نیست !!!😮😮   ،عشق گوید عقل را کاندر تو است آن خار ها 😪😌***(عشق=حضرت حق )،(عقل =نفس جزیی انسان)پیج مورد علاقم تو اینستاگرام = jan_afza                    ـ

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

چشممو باز کردم  روبروی یک چیزِ عظیم بودم  !! تماما رشته رشته نورانی بود و دایره وار بر حسب ِ یک قائده ریاضی میچرخید !اولش یه نقطه نور  بود بعدش ازش اون نقطه ی اولی  یه نقطه ی دیگه پدید اومد  شد دو تا نقطه، این نقطه ی دوم  با قبلیش شد سه سه با قبلش که دومین بود  شد پنج ،بعدش  هشت  و همینطور این الگو ادامه داشت و  گویی داشت یه جهان پدید میورد تماما زنده و در چرخش میدرخشید ،نورها که پر رنگ تر شدن  و اون چیز عظیم و چرخان   ! از اخرین نقطه شروع  به عقب رفتن ،انگار تکاملشون به حد اعلا رسید و ناگهان   ،بسمتِ اولین منبع (نقطه ی نوری)، انگار فیلمو برعکس کرده باشی ،موجودیت رو بروم  داشت با نظم محو میشد ،همه ی نورها از دور ترین قسمتا برگشتن به نورِ قبلی ِ خودشون تا رسید به اولین نور و اینجا این عبارت ِ( همه از اوییم و به او باز میگردیم ،تو ذهنم جاری شد پر از عشق اونم منی که به هیچ وجه قبول نداشتم این حرفا رو ،اون عبارت از فکر و صدای من نبود اما در ذهنم پیچید از اون موجود )!!!! ..بمحض تموم شدنش من دوباره بیهوش شدم  ! فردا صبحش از تعجب ِ اینکه چی شد دییشب  چی بود  دیدم؟!!! اون موجود نورانی از جنس اتیش ،اون صدا ؟!! یعنیییییی چیییی؟  ولی همه چی عین روز برام واضح بود که یک اتفاق  ناشناخته برام افتاده ، به ذهنم اورده شد که شب ِ قبل از اسمون سوالایی پرسیده بودم ،اون باید یجورای جواب میبود.!چند ساعتی تو بُهت و سکوت بودم که چی داره میشه ؟ چون به عمرم تجربه نکرده بودم  .. تو دلم گفتم توهم بوده بابا !!اما توهم که اشفته هست این معنا دار بود ، قائده وار و پر از حس عشق بود ..تو اخه همچین قائده ی ریاضی تو عمرت دیده بودی که بخواد از  ذهن تو بیاد بیرون ؟بلند شدم ، ایندفه با تمام وجودم  بازم بلند  رو به آسمون، رو به قلبم، رو به همه چیز گفتم پس راهنمایی بیشتری بکن ،لطفا بذار بدونم حقیقت چیه ؟ کمتر از یه هفته شد که با ادمی اشنا شدم .مسیر و دیدگاهم داشت  عوض میشد چیزهایی برام گفت  از عالم های درون  ،همینجور داشت نشونه ی راهنمایی شدن ،بسمتم میومد .دیگه تمرینای  سکوت  ذهن ُ و تفحص خویش رو  انجام میدادم طبق گفته اون دوست  و بعد از یه مدت  جرقه ی اگاهی خورد . یک دفعه  هم حالت بیذهنی و رفتن بدرون بود  که خودمو با ادما و جاهای  دیدم که ناشناخته بود شغل دیگه ای داشتم؟! !اتفاقاتی که  افتاد ،این تجربه رو به خاطر سپردم و در کمال ناباوری شیش هفت ماه بعد ، همون چیزی که دیده بودم پیش اومد ،بدون اینکه برام قابل پیش بینی بوده باشه یا تصوری داشته باشم ..اخه چطور ممکنه تو بتونی آینده ی خودتو در  بیذهنی  ببینی ؟!پس همه چیز وجود داره از قبل ؟از اون شخص پرسیدم ،و گفت

دیگه عبوس نیستم😺 چون یه تغییر بزرگی تو زندگیم ایجاد شد اما خب این اسمو متاسفانه نمیشه تغییرش داد دیگه 😃،   عقل گوید پا مَنِه کاندر فنا جز خار نیست !!!😮😮   ،عشق گوید عقل را کاندر تو است آن خار ها 😪😌***(عشق=حضرت حق )،(عقل =نفس جزیی انسان)پیج مورد علاقم تو اینستاگرام = jan_afza                    ـ

باید ادامه بدی تا قلبت باز بشه ،در قران وعده شو داده ،ایه ی الم نشرح لک صدرک..ایا سینه ات را برایت گشاده نکردیم ؟ ..باز  اتفاقای جدیدی برام افتاد ،یروز عصر   یه نیروییی از پایین ترین قسمت بدنم ،بسمت بالای بدنم در حرکت بود !ترسیدم چون فکر کنم یه نیروی چرخان و داغ  درون تو  حرکت کنه  اومد رسید به قلبم

دیگه عبوس نیستم😺 چون یه تغییر بزرگی تو زندگیم ایجاد شد اما خب این اسمو متاسفانه نمیشه تغییرش داد دیگه 😃،   عقل گوید پا مَنِه کاندر فنا جز خار نیست !!!😮😮   ،عشق گوید عقل را کاندر تو است آن خار ها 😪😌***(عشق=حضرت حق )،(عقل =نفس جزیی انسان)پیج مورد علاقم تو اینستاگرام = jan_afza                    ـ

و قلبم بدون هیچ استعاره ای از هم باز شد  جسم و شخصیت و همه چی برای اون لحظات  ،نیست شد ، از بین رفت و بودن ِ اصیل ،اون چیزی که همه میگن  خود ِ اصیل ،رو آمده بود ،خندیدم بدون هیچ حرفی  تمام ِ از یاد برده هات بیادت میاد میخندی از بازی دنیا از اینکه فکر کرده بودی این ادم و شخصیتی ..وای تمام مدت درون قلبم پنهان بود ..چه عشقی  .. این ذهن و فکر  بود که  مانع درک ِ قلب و این بودن ،میشد .. اگه تجربشو نداشتم ..محال بود باور کنم این حرفا رو از زبون کسی دیگه . .چیزای تجربه کردم اما راه طولانی برای خودشناسی در پیش دارم چون اینها یجور بازیه در مقابل اون  حضور ِ پر از آگاهی   . در قلبم سکون دارم  و باید این حال رو به مقام تبدیل کنم  ...با تسلیمِ هر چه بیشتر (برام دعا کنید  ❤️💋) وظیفه ی هر ادمی اینه که ارتباطشو برقرا کنه با روحش .سخته ولی اگه نکنه ،مثل ِ  همیشه توی سرگردونی و کابوس  ادامه میده این بازی ُ در بیخبری و چیزای تکراری ِ این دنیا خواهد موند ..میدونین  هیچوقت فرصت کشف حقیقتو نباید از دست داد  .حرف و  برای گفتن خیلیه ، هیچکدوم  زیبا تر از این نیست که ناشناخته ها رو  بشخصه خودمون  تجربه کرده باشیم.. اون من کجا و این من کجا  سفر به درون کجا .. .. بگذریم از اطرافیان، هر کسی منو دید  انگار نشناخت از اینکه ، من ِ عصبی و افسرده و پرخشاگر،چطور این قدر اروم و رها و  بدون کمترین اضطراب و افسردگی شدم ؟ اونا نمیدونن که وقتی از حصار ذهنت بیرون بری ،زیر نور  هشیاریو توجهت ، دیگه محاله اون ادم سابق بشی .بیرون از وادی ذهنت ،قلب  رو ملاقات میکنی  خود اصلی که در همه چیز میدرخشه ،فکرشم نمیکردم که روزی به این درک برسم که  منصور ِحلاج چرا گفت :انا الحق ،چرا خدا گفت از رگ گردن نزدیک ترم

دیگه عبوس نیستم😺 چون یه تغییر بزرگی تو زندگیم ایجاد شد اما خب این اسمو متاسفانه نمیشه تغییرش داد دیگه 😃،   عقل گوید پا مَنِه کاندر فنا جز خار نیست !!!😮😮   ،عشق گوید عقل را کاندر تو است آن خار ها 😪😌***(عشق=حضرت حق )،(عقل =نفس جزیی انسان)پیج مورد علاقم تو اینستاگرام = jan_afza                    ـ

اره هست اما از وادی فکر بیا بیرون ،فکر یک محدوده  در بودن اصلی تو   دخیل نیست  ،بلکه بودنت رو هر لحظه  محدود میکنه ،علم از وادی های درون کشف میشه از  این نیروی  هشیاری ،شعر از دل این خود بیرون میاد هر چیزی که معنا داره از  دل این خوده ،  به شهود برس ، چرا که خدا نگفته بگو معتقدم که  خدایی بجز الله نیست ..گفته اشهدو ان لا اله الا الله  ،اشهد از شاهد چیی بودن میاد ،همونکاری که پیامبر کرد  به درون رفت تا به شهود برسه  ..پیامبرا از ما عمل میخواستن  نه صرفا حفظیات ،از ما تسلیم شدن به این نیرو رو میخواستن ،نه  فقط دانستن اینکه او هست ..بدون ِ عمل کردن ، تو شهودی نخواهی داشت و فقط معتقدی  ..کسی که ایمان داره که شهود درک حقیقت و باز شدن قلب و سفر در روح رو یادگرفته باشه .. خدا موجودی نیست که روی ما فرمان برداری کنه ،خدا خودش داره توی همه چیز زندگی میکنه و از همه چیز جداست و با همه چیزه .. گسترش میده چیزی به اسمِ پوچ وجود نداره ،فقط هیچ هست که اون هم یعنی خالی از فُرم یعنی بالاترین وجود !و حضور  مثل همون فضای خالیه  .. همون میدانی که دانشمندا هم میگن هستی ازش پدید اومد ..ما تصویر ِ کاملو نداریم و از حقیقت بیخبر .چون راه تکاملو داریم طی میکنیم تا روح با جسم ،یکی بشه ،اگه میخوای جواب سوالاتو بگیری  ،امنیت ساختگی این دنیا رو رها کن ،به همشون بمیر و وارد حیطه ی تسلیمِ توجه و هشیاری به خودش بشو تا کم کم ،سکوت برات سخن بگه .صدای خدا  رو فقط وقتی که از شخصیت و افکارت دست بکشی ،میشنوی،این زمان به اخرای خودش رسیده و چیزها در حال فرو ریختنی هست برای ساخته شدنی نو  داره دوره ی جدیدی شروع میشه برای اگاهی و هشیاری باطنی  ..نسل جدید انسان ها در راهند ..نسل رهبری از جنس ورای محدودیت زمان و مکان ،کسی که از ذهن بیرون اومده و در ِ قلبش گشوده شده ..




https://www.aparat.com/v/hCljV/اَبَر_انسان

دیگه عبوس نیستم😺 چون یه تغییر بزرگی تو زندگیم ایجاد شد اما خب این اسمو متاسفانه نمیشه تغییرش داد دیگه 😃،   عقل گوید پا مَنِه کاندر فنا جز خار نیست !!!😮😮   ،عشق گوید عقل را کاندر تو است آن خار ها 😪😌***(عشق=حضرت حق )،(عقل =نفس جزیی انسان)پیج مورد علاقم تو اینستاگرام = jan_afza                    ـ

.. شعری مهم  از عطار در این زمینه ..


برکناری شو ز هر نقشی که آن آید پدید


تا تو را نقاش مطلق زان میان آید پدید


بگذر از نقش دو عالم خواه نیک و خواه بد


تا ز بی نقشیت نقشی جاودان آید پدید


تو ز چشم خویش پنهانی اگر پیدا شوی


در میان جان تو گنجی نهان آید پدید


تو طلسم گنج جانی گر طلسمت بشکنی


ز اژدها هرگز نترسی گنج جان آید پدید


ای دل از تن گر برفتی رفته باشی زآسمان


در خیال آسمان کی آسمان آید پدید


جز خیالی چشم تو هرگز نبیند از جهان


از خیال جمله بگذر تا جهان آید پدید


ناپدید از فرع شو، در هرچه پیوستی ببر


تا پدید آرندهٔ اصل عیان آید پدید


چون تفاوت نیست در پیشان معنی ذره‌ای


کس نگشت آگاه تا چون این و آن آید پدید


چون در اصل کار راه و رهبر و رهرو یکی است


اختلاف از بهر چه در کاروان آید پدید


خار و گل چون مختلف افتاد حیران مانده‌ام


تا چرا خار و گل از یک گلستان آید پدید


باز کن چشم و ببین کز بی نشانی چشم را


نور با آب سیه در یک مکان آید پدید


بود دریای دو عالم قطره نا افشانده‌ای


چون چنین می‌خواست آمد تا چنان آید پدید


گر تو نشنودی ز من بشنو که شاهی ای عجب


میزبانی کرده عمری میهمان آید پدید


ای عجب چون گاو گردون می‌کشد باری که هست


دایم از گردون چرا بانگ و فغان آید پدید


چون توانم کرد شرح این داستان را ذره‌ای


زانکه اینجا هر نفس صد داستان آید پدید


این زمان باری فروشد صد جهان جان بی‌نشان


تا ازین پس از کدامین جان نشان آید پدید


چون بزرگان را درین ره آنچه باید حل نشد


حل این کی از فرید خرده‌دان آید پدید

دیگه عبوس نیستم😺 چون یه تغییر بزرگی تو زندگیم ایجاد شد اما خب این اسمو متاسفانه نمیشه تغییرش داد دیگه 😃،   عقل گوید پا مَنِه کاندر فنا جز خار نیست !!!😮😮   ،عشق گوید عقل را کاندر تو است آن خار ها 😪😌***(عشق=حضرت حق )،(عقل =نفس جزیی انسان)پیج مورد علاقم تو اینستاگرام = jan_afza                    ـ

https://www.aparat.com/v/hCljV

دیگه عبوس نیستم😺 چون یه تغییر بزرگی تو زندگیم ایجاد شد اما خب این اسمو متاسفانه نمیشه تغییرش داد دیگه 😃،   عقل گوید پا مَنِه کاندر فنا جز خار نیست !!!😮😮   ،عشق گوید عقل را کاندر تو است آن خار ها 😪😌***(عشق=حضرت حق )،(عقل =نفس جزیی انسان)پیج مورد علاقم تو اینستاگرام = jan_afza                    ـ
چطور این اتفاق میوفته؟نمیگم در این حد درگیر کشف چرایی بودن هستم چون تو ی بیهدفی مطلق معلق هستم! ول ...

کتاب انرژی متعالی رو بخون ،همچنین کتاب کار کردن از جیمز وستلی ،باید کار بر روی نیروی توجهت انجام بدی

دیگه عبوس نیستم😺 چون یه تغییر بزرگی تو زندگیم ایجاد شد اما خب این اسمو متاسفانه نمیشه تغییرش داد دیگه 😃،   عقل گوید پا مَنِه کاندر فنا جز خار نیست !!!😮😮   ،عشق گوید عقل را کاندر تو است آن خار ها 😪😌***(عشق=حضرت حق )،(عقل =نفس جزیی انسان)پیج مورد علاقم تو اینستاگرام = jan_afza                    ـ
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792