29 سالمه
اون موقع تقریبا 25 سالم بود
و اونم از من دوسال بزرگتر بود
میگف خیلی عاشقتم تو نیمه گمشده ی منی
حاضرم برات بمیرم...
بعد درست زمانی که ب خانوادمم گفته بودم و قرار بود بیاد خواستگاریم هزار تا بهونه جور کرد و گفت خانوادم مخالفن و...ورشکست شدم و....و نیومد....
بعد کلا از این رو ب اون رو شد
باورم نمیشد یه آدم اینقدر بتونه عوض بشه
نه به گریه هام توجهی میکرد نه به التماسام
گاهی وقتا میرفتم پیامای عاشقانشو میخوندم و میگفتم چجوری اینهممممهه عوض شد..
داغون شده بودم....