خواهرشوهر

کسی نیست ادامشوبذارم؟

اصلاعین بچه هاتاتعریفتومیکنن بش برمیخوره محل نمیذاره یایدفه ول میکنه میره اشپزخونه

خلاصه اومدن باخونوادش وشروع کردن وسیله هارووسط اتاق گذاشتن بعدیدفه گفتن بچینیمشون یدفه.من هنگ کردم گفتم موقع اذانه باباجون (پدرشوهرم)خسته وموقع غذاست شام بمونید طول میکشه فرداایشالاهماهنگ کنیم که بزن برقص باشه... (شوهرم)نگفت براچیدن وگرنه هماهنگ میکردیم.بعدش بچه خواهرم گریه میکنه این وسط اجیم میبرش اتاق اروم نمیشه مامانمم میره کمکش یدقه شایددرحددودقیقه اوناناراحت شدندکه نچیدم.شامم واینستادن ول کردن رفتند

کاش دوروبودن رک ادموخورد میکنه عکس العمل منم براش مهم نیست

فرداشم نیومدن براچیدن.بعدعروسیم بی محلی یادعواوبی اعصابی بامن داشتن دلیلشوپرسیدم ومادرشوهرم گفت بمون برخورداسم جهازاوردیم مامانت واجیت ول کردن تواتاق رفتن که یوقت نچینیم انگارجهازندیده ایم وجهازت هم اصلاخوب نیست😳چشام گردشدبااین حال باملایمت توضیح دادم مامانم بخاطرگریه بچه رفت اروم کنه.وپسرتون هم اصلانگفته بودوگرنه میچیدیم امادگی نداشتیم.وختم بخیرشدباشوهرم رفتیم دورزدیم بعدکه اومدیم خواهرشوهرم مادرشوپرکرده بوددوباره ازاول جفتشون جنجال درست کردن خیلی طولانیه خیلی هرکارپیش میادفتنه میکنه خواهرش ازکاه کوه میسازه منتظریه جرقست فقط.

الان سریه بحثی که شوهرم باخواهرش ودامادش داره دعواکردن وقهرکرده شوهرم که ازدیدمن میبینن که من رابطه خواهربرادریوزدم بهم😐اینقدتوهین کرده بهمون تووضعیتاکه گربه صفتیم یاخربودنمون ثابت شده نیازی نیست عرعرکنیم یابایدعین سگ بمون قلاده ببنده که حدمونوبدونیم حالامن کاری به دعواندارم کشیده شدم این وسط😐😐هرکنایه یاکاراشومیبخشیدم انگارنه انگارباشون صمیمی شدم ولی واقعاایندفه خیلی توهین وحشتناکی کرداصلااخلاقم عوض شده بعداینهمه مهربونیم دیگه ته کشیددیگه پیش قدم نشدم شوهرمم میگفت حق نداری جوابشونوبدی بخاطرتوهین ودخالتاشون  دیگه تواین دعواعین همیشه به شوهرم دلداری ندادم که اشتی کنه کلاعوض شدم یعنی نابودم کردن نمیبخشمشون به هیچ عنوان خداشاهده هیچی بدی نکردم 

حالاشوهرم اتیشش خاموش شده بم گفت شوهرش عمل قلب کرده بزن خواهرشوهرت حالشوبپرس عصبی بش گفتم توهیناشوایندفه یادم نمیره من زنگ نمیزنم رودررودومادتونودیدم بش احوال میپرسم ولی باخواهرت حرف نمیزنم چون هرباربعددعواتامیگقت اونابدن توخوب باش ومن میگفتم چشم ایندفه مخالفت کردم ناراحت شدهرچی هم گفتم دوس داری زنت غرورش له بشه براغرورش ارزش قاعل نمیشی گفت نه وتموم شدولی الان عذاب وجدان گرفتم بنظرتون بازخودم زنگ بزنم حال شوهرشوبپرسم یانه میدونم زنگ نزنم بازدردسرمیسازن یعنی منتظرن ولی خب نمیشه بی تفاوتم باشم. این باراوله رفتارم اینجوری شده اگه  هم بزنم خواهرشوهرم کوچیکم میکنه میگه به احوال پرسی من نیازی نداره وبازخوردمیشم نمیدونم فقط نمیتونم دیگه کوتاه بیام ایندفه رو

اون اخلاقشومیشناسه دیگه فقطمیگه بازمن خوب باشم😑😑😑