از مریضی که دلش در خطر تاراج است
به طبیبی که به بیمار خودش محتاج است
نامه از من به تو ای دوست که دشمن شده ای!
کاتب نامه به "شبلی" نکند "حلاج" است:
السلام ای که به من سنگ زدی ، طعنه زدی
چوبه دار من آغاز شب معراج است
آب و آتش به هم آمیخته در نامه من
کاغذ نامه بر افروخته و مواج است
هر چه را او بپسندد بر سر خویش بنه!
بندگی در گرو داشتن این تاج است
عمر ، یک دایره فرضی و سرگردان بود
هر که از دایره بیرون نرود اخراج است!
سید مهدی موسوی