روزگار همیشه بر یک قرار نمیماند؛ روز و شب دارد، روشنی دارد، تاریکی دارد، کم دارد، بیش دارد، دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده، تمام میشود و بهار میآید.
گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟ شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟ پر می زند دلم به هوای غزل، و ...
گیرم ز ناز؛ مَنع توان کرد حُسن را چشمِ نیازمند طلب را چه میکنی؟ با چشم شوخ نیز گرفتم بر آمدی آن خنده یِ نهانیِ لب را چه میکنی؟ ای بی سَبب اسیر کُشِ بیگناه سوز! پرسند اگر به حَشر؛ سبب را؛ چه میکنی؟ عجز و نیازِ روزم اگر بی اثر بود؛ تأثیر گریه یِ دلِ شب را چه میکنی؟ #وحشی-بافقی🍃
روزگار همیشه بر یک قرار نمیماند؛ روز و شب دارد، روشنی دارد، تاریکی دارد، کم دارد، بیش دارد، دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده، تمام میشود و بهار میآید.
کاش دست دوستی هرگز نمی دادی به من "آرزوی وصل" از "بیم جدایی" بهتر است فاضل-نظری# ...
با تو از اول نبودی آشنایی کاشکی! یا نبودی آخر این داغ جدایی کاشکی! دور از آن این شوکت شاهی چه کار آید مرا؟ دست دادی بر سر کویت گدایی کاشکی! هلالی-جغتایی🍃
روزگار همیشه بر یک قرار نمیماند؛ روز و شب دارد، روشنی دارد، تاریکی دارد، کم دارد، بیش دارد، دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده، تمام میشود و بهار میآید.
دوستانِ عزیز... خیلی ممنون از همراهیتون و اشعارِ زیبا...💛 شبتون خوش.🌹
شب شما هم خوش
روزگار همیشه بر یک قرار نمیماند؛ روز و شب دارد، روشنی دارد، تاریکی دارد، کم دارد، بیش دارد، دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده، تمام میشود و بهار میآید.