باز هم مثل همیشه خودم را گم کردم چند روزی همه جا را گشتم شهربازی را پارک ها و کافی شاپ ها را حتی بیمارستان ها را اما نبودم که نبودم انگار آب شده بودم و رفته بودم زیر زمین🙃
در آخر به سرم زد که به دفتر خاطراتم سربزنم همان که تنها کسم بود و همه کسم در بی کسی هایم😊
فهمیدم کجا رفته ام😳
دوان دوان رفتم تا دیر نشده خودم را پیدا کنم و بالاخره وقتی رسیدم خودم را در یک گورستان تاریک و سرد دیدم از سرمای گورستان قلبم یخ زده بود
جلو تر رفتم سر مزار آرزوهایم عشقم قلبم خواسته هایم
که همه آنجا بودند
آنجا بهشت من بود تمام روزهایی که آنها را خاک می کردم به یادم آمدند چقدر سخت بود گذشتن از قاتلشان😊💔
خاک قبرستان خیس بود از اشک های منی که گم شده بودم بالای سر خودم رفتم کنار قبر قلبم خوابیده بودم یادم می اید اخرین بار که شکست دیگر تکه هایش را جمع نکردم
دستم را آرام روی خودم گذاشتم که کنار قبر خوابیده بودم بدنم سرده سرد بود انگار خیلی وقت بود که مرده بودم کنار قبر قلبم با خون اسمش را نوشته بودم
به یاد عشقم افتادم نمی دانستم کجاست ولی از اعماق وجودم دعا می کردم که حالش خوب باشد مطمئنم روحم هم همین را می خواست انگار اینجا اخر خط بود احساس سردی تمام وجودم را فرا گرفت می دانستم که دیگر نمی توانم ادامه بدهم کنار خودم که قبلا مرده بودم خوابیدم خودم را بغل کردم برای آخرین بار دعا کردم که حالش خوب باشد و خوب بماند بعد موهایم را بدست باد سپردم چشمانم را بستم و آرامش ابدی را در آغوش گرفتم
....
دل_نوشته#
دلتنگی#
چرت_and_پرت#