سلام. تاحالا شده حس کنید تو خونه خودتون نمیتونید زندگی کنید؟ انقدر بهتون فشار بیاد ک گاهی فکرای دیوونه وار بزنه ب سرتون؟ شده از مادرتون انقدر زخم زبون بشنوید ک حالتون از زندگی بهم بخوره؟ نمیخوام این اتفاق بیوفته ولی کم کم دارم دیوونه میشم. هیچ کار بدی نکردم ک خانواده م سر افکنده شه، بیرون زیاد نمیرم، ب کسی کاری ندارم، شبکه اجتماعی ندارم، بیشتر درس میخونم. ولی اونقدری باهام بد حرف میزنه و دلمو میشکنه که گاهی حس میکنم نمیخواد دیگه تو این خونه زندگی کنم.. همش 19 سالمه اما خیلی وقته ازم خسته شده 🙃. هیچی نمیگم. انقد حرفام تو دلم مونده افسرده شدم.
اره شده
بری دانشگاه خوب میشی
اره پیش اومده🤦🏻♀️
بالاخره مادرته زحمتتو کشیده احترام بزار هر چی میگه اهمیت نده به دل نگیر
درس بخون و ادم موفقی باش سطح اجتماعیت بالا بره روحیت عالی میشه
بیخیال باش بچسب ب درس اینده قشنگتو بساز
برای همه اتفاق می افته البته کم و زیاد داره این سختگیری ها و یک سری حرف های خانواده بیشترش هم به خاطر اتفاق هایی که احتمالا برای خودشون افتاده یا اطرافیانشون که باعث این افکار و بعضی حرف ها میشه به دل نگیر منم همسن خودتم همه این سختگیری ها رو از خانواده میبین نباید فکر های الکی به ذهنت برسه🙏🙏
اگه اذیتت میکنن چون نگرانتن
ولی قدرشونو بدون دیگه ازسرشون پیدا نمیشه
هر وقتم خواستی ازدواج کنی اول زندگی مادرشو ببین،رفتارشو با مادرش ببین
چون تو هم درست مثل مادرشی
مگه از صبح تا شب کل کل کنی تا یه کم عوضش کنی
که خاطر جمع عوض نمیشه
تو خونه پدرت بمون و بپوس ولی زن هر کسی نشو
برو کار کن ،پول در بیار
خونه بگیر و بیا بیرون ولی زن هر کسی نشو
که بعرها مثل خر تو گل گیر کنی
یه پسری رو دوست دارم و باهم دوستیم.. اونم دوستم داره. نمیدونم سرنوشت میخواد مارو به هم برسونه یا ن ولی خیلی حالمو خوب میکنه. خانواده ش خیلی براش با ارزشن و بهشون احترام میذاره.. منم دارم میخونم ب ی جایی برسم دستم تو جیب خودم بره.. فقط ب خاطر اونه که کنایه های الان مامانمو تحمل میکنم..حتی یه کلمه هم نمیگم ها، مامانم هر چی میگه من ساکت میمونم. میدونم میگذره.. ولی سخته. دلم هزار تیکه شده
تو 16 سالگیم هم همین قضیه بود.. 3 ماه تمام گوشه گیر و افسرده شده بودم.. قشنگ داشتن تهدیدم میکردن جواب مثبت بدم.. ولی پسره رو دوست نداشتم. فک میکنه قراره تا آخر عمر مجرد بمونم یا با کسی ازدواج کنم ک موقعیت اجتماعی و فرهنگی داغونی داره.. ولی بخدا منم حالیمه.. خیلی وقتا من نصیحتش میکنم
کاش بابا و مامان منم بودن و از این تکه ها می انداختن
کاشکی دنیا بر میگشت عقب
کاشکی از ترس همین کنایه ها اینقدر راحت ازدواج نمیکردم
نگاه میکردم به خونوادش تا ببینم آیندم اینه
کاشکی با هر کی دیگه ازدواج میکردم خدا همین بچه ها رو بهم میداد
دارم می پکم خدایا
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
49 ثانیه پیش
49 ثانیه پیش
50 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
