2777
2789
عنوان

قبول کنم؟

| مشاهده متن کامل بحث + 873 بازدید | 90 پست

حدود ماه اردیبهشت بود یه شب دیدم خیلی پیام داده جوابشو دادم ازم پرسید تولدت کیه منم گفتم بهش ، تولدم خرداد بود ، اونم رفته بود و واسم هدیه گرفته بود ، یه جفت ساعت ست ، موقع تولدم که شد گفت واست یه هدیه گرفتم میشه بیای بیرون بهت بدم گفتم بیام بیرون؟دیگه چی؟اصن کی گفته بود واسه من هدیه بگیری و خلاصه خیلی زدم تو ذوقش اما اون اصن کم نیاورد گفت میدم به خواهرم بیاره دم در بهتون بده که گفتم اصلااا بعد به مامانم بگم کی واسه من هدیه خریده آره خلاصه هر چی گفت گفتم نه گفت پس قول میدین بعد کنکور ازم قبولش کنین؟گفتم آره .

کنکور ما اگه بدونین دو ماه عقب افتاد دیگه رفته بودیم تو مرداد و همینجوری درس میخوندیم با محمد هم نسبت به قبل خیلی بیشتر حرف میزدیم حدود شش ماه من بهش روی خوش نشون نداده بودم و اون پا پس نکشیده بود واقعا وابستش شده بودم دیگه پیام نمیدادیم شبا زنگ میزدیم و حرف میزدیم البته هر چند شب ، محمد کلی منتظرم وامیستاد تا من زنگ میزدم حدود یک ساعت حرف میزدیم آخرش انقد خواهش میکرد میگفت فردا شبم زنگ بزن من میگفتم باشه اما نمیزدم😂بهشم گفته بودم به هیچ عنوان زنگ نزن وگرنه بابام میفهمه😂خدا منو ببخشه انقد اذیتش کردم واقعا نمیدونم فازم چی بود .

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

یه شب که باز قول داده بودم زنگ بزنم و نزدم خیلی دلم سوخت بهش پیام دادم حدود ساعت یک شب ، اونم که حدود ساعت سه بیدار شده بود واسه نماز جواب پیاممو داد منم با صدای پیام از خواب بیدار شدم انقد حرف زدیم با پیام تا هوا روشن شد ساعت پنج و نیم صبح بود یک کتاب دیگه رو بهونه کرده بود که دوباره بیاد دم خونمون منم گفتم میارم فلان جا توام بیا بهت بدم مامانمو بابام خواب بودن منم شال و کلاه کردم ساعت پنج صب رفتم بیرون😂خونه هامونم نزدیک بود با ماشین که اومد گفت بشین یک دور بزنیم من قبول نکردم اما خیلی که اصرار کرد نشستم دیگه دلشو نشکستم که دیدم کادو تولدمم آورده😂اونم ازش گرفتمو کتابو دادم ، محمد آقای پرو گفت من این کتابو خودم دارم بهونه بود منم دست از پا درازتر با خودم برگردوندمش خونه .

یه روز که حدود بیست روز مونده بود به کنکورمون داشتیم حرف میزدیم که دیگه زد به سیم آخر طاقتش طاق شد گفت چقد دوسم داره و اگه لازم باشه زنگ میزنن و میان نشون میزارن منم دیگه اذیتش نکردم و بهش گفتم منم دوست دارم گفت میشه بیای در حد نیم ساعت فقط ببینمت و منم قبول کردم با هم رفتیم یک شهر نزدیک شهرمون که نیم ساعت فاصله داشت ، آب شاتوت بستنی خوردیم و برگشتیم وقتی میخواستیم برگردیم خونه واسه اولین بار ازم اجازه گرفت و دستمو گرفت نگم که چه حس شیرینی بود و بعد برگشتیم خونه . فرداش وسطای روز زنگ زد منم تعجب کردم گفتم چیشده گفت تورو واسه مامانم تعریف کردم و مامانم شناختتون .

بعد تعریف که کرد فهمیدیم خونواده هامون قبل به دنیا اومدن ما دوتا با هم همسایه بودن و خیلییی صمیمی حتی مادرامون هنوزم با هم سلام و علیک داشتن منم واسه مامانم گقتم و مامانمم زودی شناختنشون . روز کنکور که ۳۰ مرداد بود بعدازظهرش با هم رفتیم بیرون و اولین بوسمونو تجربه کردیم که وای واااای نگم از اون روز که چقد خوب بود🙊🙊منتظر نتایج کنکور بودیم رشته هر دومون انسانی تا رتبه هارو اعلام کردن رتبه من شد ۱۵۹ و محمد ۴۴۳۲ ، محمد تربیت معلم قبول شد اما من نه به دلایل مشکلات خیلی پیچیده ، دیگه خیلی با هم صمیمی شده بودیم و هر چند روز میرفتیم بیرون کل خونواده اون و مامان و خواهر من خبر داشتن تا من دوباره شروع کردم به درس خوندن و محمد هم کار میکنه و هم درس میخونه ، الان نشون کرده همیم و هر دو خونواده منتظریم تا من کنکورمو بدم و اگه خدا بخواد بعدش با هم ازدواج کنیم .

بقیش خاطرات شیرینه که هر کسی داره از سومرایز تولد گرفته تا رستوران و کافه رفتن و برف بازی و چیزای دیگه هر روز خداروشکر میکنم بابت داشتنش واقعا بودنش واسم نعمته ، ما خیلی مشکلات داشتیم خیلی دعوا داشتیم جرو بحث اوووو نگم واستون اما محمد خیلی مرد بود هر موقع خسته میشدم و میخواستم عقب بکشم و تموم کنم اجازه نمیداد و خداروشکر الان خیلی از قلقامون تو دست هم دیگست خدا کنه همینجوری خوبم پیش بره . وقتایی که میخوام ازش جدا شم و بیام خونه از ناراحتی حس میکنم قلبم از دهنم میاد بیرون اما عشق به همین سختیشه که قشنگه .

مگه نه؟

منم ۲۳ سالمه و انسانی میخوام بخونم واسه تربیت معلم دعا کن منم قبول شم پیارسال قبول شدم ولی اون احمقی که تو کافی نت ثبت نام کرد و انتخاب رشته برام کارت فرهنگیان نخریده بود 💔

تیکر کنکوره میشه واسه قبولیم دعا کنید                دوستم میشه لطفا یه صلوات مهمونم کنی از صلوات های شما کلی نتیجه دیدم مرسی❤
آخه میترسم نمیترسیدما واقعا ترسوندنم یه حس نا امنی بدی گرفتم میزارم فقط ریپلای نزن که بتونم حذفش ک ...

باشه مرسی مهربون

تیکر کنکوره میشه واسه قبولیم دعا کنید                دوستم میشه لطفا یه صلوات مهمونم کنی از صلوات های شما کلی نتیجه دیدم مرسی❤
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792