امشب اخرین شبیه که به عنوان دختربابا بودن دختر خونه بودن تو اتاقم تنهایی میخوابم فردا میرم خونه شوهر فردا عروسیمه میرم شهر غریب
ساعت شیش صبح باید پاشم برم ارایشگاه
حال عجیبی دارم
نمیدونم چکار کنم
کاش یکم ارامش داشتم یکم اروم بودم چیییکارررر کنم خدایا بهم ارامش بده بدنم سردو گرم میشه سرم خیلی درد میکنه ای خدا این چه حالیه که من دارم
بعد از تحمل هفت سال دارم به ارزوم میرسم این چه حالیه دیگه
چرا اینقدر غمگینم