2733
2739
عنوان

خاطره زایمان من

1093 بازدید | 110 پست

امروز میخام خاطره زایمانمو بگم سریع میرم سراصل مطلب.... شب قبل از روزی ک دکتر بهم گفته بود بیا زایمان کن نصفه شب از توخواب پاشدم  استفراع کردم و دل درد گرفتم جوری ک تتصبح نتونستم بخابم. صبح همراه شوهرم و مامانم رفتیم بیمارستان .توپذیرش بهم گفت باید نامه داشته باشی ودکتر ب من نامه نداده بود قبول نمیکردن گفتن باید دردداشته باشی منم الکی گفتم درد زایمان دارم غافل ازاینکه دردایی ک دیشب کشیدم واحساس دستشویی ک همون موقع داشتم از ترسم نبود بلکه دردای زایمان بود خلاصه پرونده تشکیل دادمو بستریم کردن دستگاه به شکمم وصل کردن ک ضربان قلب بچمو نشون میداد و دردامو. مامایی ک اومدپیشم گفتم پیشرفتت خیلی خوبه و واقعا دردای زیادی داری و صدات درنمیاد و تا قبل ظهر زایمان میکنی منم حوشحال از اینکه بالاخره راحت میشم و دختر گلمو میبینم. نزدیک ساعت ۹ بود همون ماما اومد وگفت  میتونی  مامای خصوصی بگیری و  امپول کاهش دردو اینا  منم گفتم مامای خصوصی میخام خلاصه  امپول فشارزدن بهمو و دردام وحشتناک شد هزچی ب ساعت نگاه میکردم انگارعقربه هاش جلو نمیرفت هردردی ک میومد سراغم سعی میکردم دادنرنم و اروم باشم ساعت ۱۱ شد  دردام وحشتناک شده بود و دیگه طاقتم تموم... گفتم پس این مامای من چی شد گفتن توراهه....چن بار معاینم کردن گفتن یک سانت  دوسانت خدایا اگ برایه یه سانت دوسانت انقدر دردکشیدم وای ب وقتی ک فول بشم حتما میمیرم  ساعت ۱ شد مامای خصوصی اومد قران خوند برام کیف ابگرم برام گذاشت ماساژم داد ورزش بهم گفت انجام بده و من از شدت درد جیغ میزدم ‌.  هربار ک معاینه کرد دیدم چیزی بهم نمیگه و میره ب بهونه های مختلف پیش مامای دیگر  اومد بالاسرم معاینم کرد و گفت ۷ سانت دیگه چیزی نمونده منم  یذره دلم اروم گرفت گفتم نهایتش یکم دیگه طول میکشه ساعت سه شد دیدم همه ریختن دور تختمو میشنیدم ک ماما گفت ضربان قلب جنین 200دور دردقیقه!!!!  وضعش خیلی بده بچه رفته بالا زنگ بزن دکتر بیاد همینجا بالاسرش .چن بار زنگ زدن دکتر تو اتاق عمل بود داشت سزارین انجام میداد گفت هرجور شده باید طبیعی بدنیا بیاره ماما گفت نمیشه میخای مث اون مورد دوهفته قبل بشه؟میخای بچش یجوربشه؟ اگ همین الان نره اتاق عمل معلوم نیس چی میشه. خلاصه مامای همراهم ب هرکسی ک تونست گفت زنگ بزنین ب دکتر شمابگین این بیمارحالش خوب نیست اصلا خودتون معاینش کنین دکتر حرف منو باورنمیکنه . یه خانم دیگه معاینم کرد و سرش و تکون داد من درحال کشیدن درد بودم گفتم تروخدا نجاتم بدین من دارم میمیرم تروخدا یکاری کنین  تروخدا ببرینم اتاق عمل یدفعه دیدم بهم اکسیژن وصل کردنو و از اتاق درد بردنم جلوی ایستگاه پرستاری  زنگ زدن دکتر ک مریض حالش بدشده بیا تا  دکتر اومد معاینم کردو گفت ک باید اورژانسی سزارین شم و نفرقبلی من ک تواتاق عمل بود رو  عملش نکردن اوردن بیرون و گفتم مورد اورژانسیه . یدفعه تمام تنم یخ کرد میلرزیدم گفتم سردمه سردمه دارم یخ میزنم یه عالمه ملافه سبز پیچیدن دور تنم . وتوراهرو ک داشتن میبردنم سمت اتاق عمل ب مامانم گفتن بیاد ببینتم فکر کرده بودن من زنده از اتاق عمل بیرون نمیام . سعی کردم خودمو خوب نشون بدم  ک مامانم نترسه چون چن ماه قبل عمل قلب کرده بود  گفت نترس عزیزم هیچی نیست   و صداش میلرزید تراهرو ک میرفتم ب مامای خصوصیم گفتم تروخدا منو قبل اتاق عمل بیوش کنین من میترسم گفت باشه عزیزم  بعدش میخاستن ازکمر بیحسم کنن ک ماما نزاشت و گفت بیهوش . ازم پرسیدن اسم دخترتو چی میخای بزاری و دیگه چیزی نفهمیدم .......

چشمامو بزور باز کردم و گفتم بچم کو بچم سالمه .؟؟؟خانمی داشت  قیچی اتاق رو تمیز میکرد هرچی حرف زدم انگار نمیشنید دونفرم بافاصله ی خیلی کم دوطرفم خوابیده بودن ب خودم گفتم من مردم   ک این صدامو نمیشنوه.


خلاصه کنم اومدم بیدونو مامانمو دیدم باچهره رنگ پریده و ترسیده بعدش برام گفت ساعت یک بود  صدای جیغ و دادت تو زایشگاه همه میشنیدن رفتم گفتم خانوم این دخترمنه داره جیع میزنه و نمیتونه طبیعی زایمان کنه سزارینش کنین  خانومه برگشته بود گفته بود مگه شما دکتری دکترش بهتر میدونه چیکارکنه چن بار رفته بود گفته بود عملش کنین گوش نداده بودن 





بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728
2740

گفت یدفعه تلفن پذیرش زنگ خورد و گفتن ک همراه خانم.... رضایت بدن واسه سزارین  و گفتن بیان ببیننش . مامانم میگه من نفهمیدم چجوریه لباس پوشیدمو اومدم تو و ترو دیدم ک بچت توشکمت انقدر تقلا میکرد ک شکمت از اینور ب اونور میرفت


اسی کوشی 

خدایا شکرت که هوامونو داری😍هوای همه دوستای نی نی سایتی هم داشته باش ،🙏الهی و ربی من لی غیرک ⁦❤️⁩پس خودت همراه زندگیمون باش و عزیزانم و در پناه خودت حفظ کن 🙏🥰😍دخترم و پسرم قد یک دنیا دوستتون دارم ⁦❤️⁩خدایا شکرت به هزار و یک دلیل  🙏🙏🙏
آخی عزیزم آخرش چی شد خدا ازشون نگذره 

الان دخترم اینجاست سه ماهشه سالم خداروشکر

خودمم تاچن وقت خیلی حالم بود بود دکتر گفت مشکل  اسکلتی بعدازعمل پیداکردی .

الان خوب شدم خداروشکر


ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   mahsa_ch_82  |  8 ساعت پیش