فکر نمیکردم ک کارم ب اینجا میرسه همین آدم به دست و پای من میفتاد ک ولش نکنم بهم میگفت انقد ازم سری ک منو ول میکنی با اینکه زن قانونی و رسمیش بودم
حالا بجایی رسیده بمن که گوشت تنم تو این زندگی و زیر بار فشار روحی و مالی آب شده میگه اینجات کجه اونجات زشته
مادر بودنم رو زن بودنم رو انسان بودنم رو زیر سوال میبره و منو حیوان صدا میکنه
تمام روزای زندگیم با درد گذشته با حسرت گذشته همیشه از دیدن زن و شوهرایی ک دستشون تو دست هم بوده تو خیابون قلبم به درد اومده نه از حسادت از حسرت تو تک تک شرایط سخت زندگیم تنها بودم وقتی برای زایمانی ک از بخت بدم 26 ساعت طول کشید و 26 ساعت درد کشیدم و 26 هزار بار مردم و زنده شدم میدیدم ک زنای دیگه شوهراشون چطور عین پروانه دورشون میگشت اما شوهر من تو خونه پدرش لم داده بود و من باید با اون وضعیت التماس مامور بیمه میکردم از این سالن ب اون سالن دنبالش میدویدم ک دفترچمو تایید کنه تا مجبور نشه پول بده شوهرم
اونوقت اون جلوی هزار نفر تو اون شرایط سر من داد میزد ک تو بجز دردسر هیچی نداری
منو با تاکسی فرستاد خونه مادرم و خودش رفت خونه پدرش تا 15 روز بعد ک من رفتم خونه خودم
حتی یک شب بخاطر رضای خدا بچه رفلاکسی و اذیت کن من رو نگه نداشت تا من بخوابم وقتی بچم 15 ساعت پشت سرهم بیدار بود و گریه میکرد این من بودم ک باید با چشای ورم کرده از خستگی و گریه بغلش میکردم تا آقا بخوابه
دردایی ک کشیدم واسه روحم زیادی بوده اگه بشینم بگم خودش یه کتابه همچین پدری به چه درد دخترم میخوره من یه زنم ک حسرت همه چی ب دلم مونده از خریدن یه شال برای خودم بگیر تا محبت دیدن یا یه جمله یا حرکت محبت آمیز از شوهرم