سلام بچه ها، نمیدونم کدوماتون منو میشناسید و از جریان زندگی و جدایی من خبر دارید ولی خلاصه میگم، من بعداز یکسال عروسی بخاطر دروغگویی و بی عرضگی و بیماری روانی شوهرم جدا شدم، الان 10 ماه ازجداییم میگذره، من جایی که کار میکردم یه آقا پسری از من خوشش اومدو مامانش ازم خواستگاری کرد و ما یک جلسه باهم بیرون رفتیم و صحبت کردیم، پسر خوب و پاک وسالمیه، خودش مدیر یه شرکته، درآمدشم خوبه ولی یکم از شرایط من پایینتره، با مسئله جداییم هم مشکلی نداشت و هیچی ازم راجع به گذشته نپرسید.... ولی من دو دلم نسبت بهش... یعنی اصلا با آرزوهای من، قیافه اش یکی نیس... یکم چهره اش به دلم ننشست ولی بازم چیزی نگفتم، همش حس میکنم باید صبر کنم یه بهتری بیاد.... بعد یه مشکل دیگه اینکه مامانش خیلییییییی از خودشون تعریف میکنه با اینکه ما ازهمه نظر موقعیت اجتماعی بالاتری داریم، ولی همش میگه پسرم اینجوره و اونجوره و این چیزا... چیکار کنم به نظرتون؟
یکم صبر کن شاید بهتر ازاین اومد
وقتی مهرش ب دلت نیس حتی ی ذره ب نظرمن اشتباه نکن باز
صبر کن پادشاه سواربر اسب بیاد😂😂
ردش کن بدل نشستن خیلی مهمه
ببین دلت چی میگه ؟
وقتی مهرش به دلت نیست مجبور نیستی
وای مادرش رو مخه
به دلت ننشسته
ولش کن
تا چه قدر پایین تر باشه
بیا دادشمو بهت معرفی کنم
پسر خوب و کاری هستش
قد و بلند و توپره
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
19 ثانیه پیش
24 ثانیه پیش
26 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
