سلام بچهها پریروز خواهرشوهرم زنگ زد گفت قبلان که رفتی خونه فلانی حرف دراومده منم فقط یبار تاحالا خونشون رفتم رفتن گفتن که من پاشدم رفتم خونه یکی و دارم شورت میفروشم که همچین چیزی نیست بعدا خواهرشوهرم خودش گفت که من بودم میرفتم دم خونش که چزا این حرفها رو گفتی اینا منم فرداش به اون فلانی زنگ زدم گفت من این جوری نگفتم تنها هم نبودم دیدم درست میگه بعد جاری اون رفته به جاریه من اونطوری گفته جاریمم اومده به خواهرشوهرم گفته حالا . من زنگ زدم گلایه کردم اونم رفته به جاریش گلایه کرده اونم زنگ زده به جاریه من اون گفته منم اینطوری نگفتم حالا خواهرشوهر من اول میخاست تقصیر گردنه یکی دیگه بندازه بعد دید من قبول نمیکنم قبول کرد خودش گفته حالا بامن دعوا میکنه تو چرا اسمه جاری رو اوردی که جاریم به اون گفته الان بهنظر شما این چه جریانی
چرا آدمیزاد به همه چی عادت میکنه ؟ این یه ویژگی خارق العاده ولی ترسناکه 🤐😔مثال بارزش کرونا و البته هزارتا مثال دیگه... بگرد ببین توی زندگیت به چه چیزای وحشتناک یا عجیبی عادت کردی که حتی یه روزم فکرشو نمیکردی باهاش کنار بیای
زيباترين انسانهايى كه تا كنون شناختهام، آنهايى بودند كه شكست خورده بودند، رنج ميكشيدند، دچار فقدان شده بودند و با اين حال راه خود را از اعماق درد و رنج گشودند و بيرون آمدند.
بعد مادر من از طبقه پایین تولیدیشون رکابی مردانه اورده بود برای شوهرم اونم خونه ما بود اسباب کشی داشتیم اونم دید گفت واس شوهر منم بیاره بعد من رفتنی خونه اونا بردم در ضمن من همون یبار رفتم خونشون
بعد الان بعده سه ماه که ازاون ماجرا میگذره خواهرشوهرم که میونش با جاریم بد بود الان خوب شده رفته خونه جاریم جاریم هم به خواهرشوهرم گفته پریسا یعنی من شورت میفروشم و گفته خودش خودسر پامیشه خونه یکی