پاتختی پسرعموم خونه عمو من بود خانواده عروس نگرفته بودن آقا قبل اینکه مهمونا بیان و مجلس زنونه بشه مختلط داشتیم میزدیم میرقصیدیم
یکی از دخترای فامیل گفت مامان قرار بود شب بری بازار برا من فلان چیزو بگیری
مامانش که میشد خواهرزن عموم گفت وقت نشد تا صبح درگیر شکم دایی اکبر بودم🤯😂
خواهرزن چجوری درگیر شکم شوهرخواهرش بود😐🤦♀️😂
البته عموم نفخ داشت منظور اون خانمه این بود داشتم مشکلش رو حل میکردم