میدونی یاد چی افتادم قدیما که با دخترای فامیل با هممیخوابیدیم اتقدر حرف میزدیم آخر سر یکی که خیلی خوابش میومد میگفت همه ساکت بود ناگهان خری امد و گفت ،دیگه سکوت مطلق میشد میخوابیدیم
این روزا از رو نداری عاشق و معشوق میشن من یه لیلیمیشناسم مهرشو از مجنون گرفت