راهنمایی بودم یه پسره ازم خوشش میومد منم بدم نمیومد ازش
جوری جلوش خوردم زمین که کفه دو تا دستم پاره شد بخیه خورد از زانوهامم خون میریخت
دوستام و خودم جر خورده بودیم از خنده البته من از خجالتم داشتم میمردم
دیگه جونم برات بگه که دیگه اون ادم سابق نشدم
پسره هم از خنده کبود شده بود