خیلی حالم بده. شوهرم بازم بخاطر بچه باهام دعوا کرد. بازم دخترم شیطونی کرد و خورد زمین با من دعوا کرد. داد و هوار راه انداخت. گفت یه روز تعطیل بار اومدیم تو این سگدونی. از صبحش ناراحت بود بازم سر من خالی کرد. قرار بود صبح بره کارای وامو بکنه نرفت. بعد با مامانش حرف میزد گفت نه نرفتم دانبال وام. بعد من گفتم تو که گفتی به مامانم نگفتم قراره برم دنبال وام. اونم عصبانی شد صبح فت بخوام وام بگیرم به تو ربطی نداره. اینم بگم که چرا ازش پرسیدم چون باباش گفته وام گرفتید بدید من واستون نگهدارم. منم نمیخواستم بدونن. از دستش دلخور شدم.ولی ماجرا تموم شد و عادی بود. یکی دو ساعت بعد بچه شیطونی کرد رفت بپرو میز عسلی سوار شه یهو چپ شد افتاد شروع کرد گریه. منم اونموقع نماز میخوندم. شوهرم رقت پیش بچه یهو عصبی شد هم با بچه دعوا کرد و گفت زهر مار هم کلی با من دعوا کرد و هولم داد
خدایااین مرداچرارددادن.
بعد دیدم بچه ترسیده هیچی نگفتم بچه رو گرفتم شیر دادم نازش کردم. شوهرم عصبی فقط گفت هیچی نگو و در اتاقو محکم کوبید و گفت یه روز تعطیل اومدم سگدونی. من بچه رو خوابوندم
عصبی شده
مگه خودتون 🧟♀️این شکلین ک پدر شوهرتون بخواد وامتونو نگه داره😐
رفتم تو اتاق گفتم نمیخوام بحث کنم فقط بگو چی شده. ما که قبلش عادی بودیم بچه شیطونی میکنه منم بچه بودم هزار دفعه خوردم زمین و گفت هر چقدر حرف بزنی جوابتو نمیدم
ولش کن به حال خودش باشع
واقعا این پدرشوهرا چرا اینطورین من فرسنگها دورم بازم دخالت و انتظار
شاید چون شما فهمیدین که به خانوادش گفته دعوا راه انداخته که ماست مالیش کنه تا دیگه حرفشو نزنید
محلش نده
همیشه عادتشه هر وقت این بچه زمین خورده یه چیزیش شده با من دعوا میکنه. خرابکاری میکنه با من دعوا میکنه. بخدا کم آوردم. منم انقدر زدم تو سر و صورتم بلکه یه بلایی سرم بیاد از دستش راحت شم. بعد نشست تماشام کرد پرتم کرد پایین از روتخت و محکم خوردم تو دیوار
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
