بزار ی حقیقتی رو بهت بگم ک اشتباه منو نکنی
ما از هم جدا شدیم فقط و فقط بخاطر اینکه غریبه بودیم و نسبت فامیلی نداشتیم و مادرش نمیزاشت!
وگرنه هیچ مشکلی نداشتم!حتی حاضر نمیشد منو بشناسه و بعد بگه نه!
اینقد خوند تو گوش پسرش تا عشقی ک ۴ سال تو دلش بود رو ب زور با اه و ناله ازش گرفت
تهشم رفت براش از اقوام دختر نشون کرد!
بارها بهم زنگ زد و گریه میکرد ک نمیتونم!
بگذریم ک چقد سخت بود شنیدن صداش و اینکه فهمید چ اشتباهی کرده و اون هیچوقت من نمیشد براش!
منم الان نامزد کردم با کسیکه از بچگی عاشقم بوده!اون منو خیلی دوست داره و عاشقمه ولی من هیچوقت دیگه نتونستم اون حسو بهش پیدا کنم و فقط بهش عادت کردم و سعی میکنم دوستش داشته باشم و بپذیرمش!
پس تو با خودت و اون دختر اینکارو نکن!