یه بارم توی عقد بودم داشتم برای ازمونی درس میخوندم.از قضا خونه پدرشوهرم یه زیرزمین داشتن که جون میداد واسه درس خوندن
منم بیشتر اونجا بودم.یه روز خیلی نفخ داشتم گفتم کسی که نیست بزار راحت باشم.واسه خودم دود و دمی راه انداخته بودم😂😂😂
یه دفعه در باز شد مادرشوهرم سینی به دست وارد شد.حالا بگو مادر من کی چایی خاستم
خلاصه از دم در تا پیش من که اومد چایی رو بیاره گوشه روسریش به دماغش بود