امیدت به خدا باشه میفهمم چی میگی. خدا انشاالله خودش مادرت رو شفا بده.
خدایا اون چیزی رو برام بخواه که به صلاح منه. من بهت ایمان دارم. درسته بنده بدی برات بودم. درسته زمانایی که به اون چیزی که نرسیدم. ناشکری و کفر کردم. تو منو ببخش تو بخشندهای پناهم باش که جز تو پناهی ندارم
اسی از کنار مادرت بودن لذت ببر. تنهاش نزار. تا هست پیشش باش و خوشحالش کن. مادر من یکسالونیم با سرطان جنگید. سرطان روده بزرگ داشت که متاستاز داده بود به کبد. ریه. کلیه. من لحظه لحظه کنارش بودم. هیچ وقت ناامیدش نکردم تو دل خودم هزارتا غم بود بغض داشت خفم میکرد. ولی جلوش میخندیدم و میخندوندمش. اخرش تو بغل خودم رفت. امیدت به خدا باشه. مادر من پنجاه سالش بود دوروز دیگه اولین سالگردش الآنم عکسش تو بغلمه. با دل پر خون دارم برات مینویسم
خدایا اون چیزی رو برام بخواه که به صلاح منه. من بهت ایمان دارم. درسته بنده بدی برات بودم. درسته زمانایی که به اون چیزی که نرسیدم. ناشکری و کفر کردم. تو منو ببخش تو بخشندهای پناهم باش که جز تو پناهی ندارم