زنگ زدم به دختر خاله م واسه تبریک دنیا اومدن بچه ش ،دختر خاله هفته قبل زایمانش بود خاله م همراش رفته بوده یه پسره دوساله هم داره مادرشوهرش دقیقا همزمان با دختر خاله م رفته بیمارستان وخودشو بستری کرده مادرشوهرش دیابت داره خیلی به خودش می رسه یعنی خیلی هممیشه پسته می خوره وهروقت ببینیش داره پسته میخوره بعد اکثراوقات میره خودشو بستری می کنه نظرش اینه هر وقت توبیمارستان میرم پرستارا بیشتربهم می رسن از اونورم میاد بچه هاش بیشتر بهش می رسن من گفتم تو این کرونا چطور حاضر شده خودش بستری کنه بیمارستان خصوصی هم باشه باز آدم میترسه شما تاحالا تز اینجوری دیده بودین دیگه اینا مجبوری بچه ش رو بردن خون اون یه خاله دیگه چون دختر خاله تک دختره و دو برادر داره اونا هم سنی نیستن بتونن از بچه ش نگه داری کنن دختر خاله م میگه این مادرشوهرم نوبره والاااا بجا بشینه از نوه ش مراقبت کنه خودش بستری کرد که کاری واسه م نکنه بعد روز بعد هم مرخصش کردن هر دو رو باهم شماهم این مدلی داشتین؟
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
منکه اصلا دوست ندارم مادرشوهرم تو کارام کمک کنه خوبه ها ولی بازم مادرشوهره دیگه مادرشوهر من خیییییییییلی به خودش میرسه همیشه چیزای خوب میخوره تنها هم میخوره من نامزد بودم رفته بودم خونشون مهمونی شام مرغ پخته بود همونکه نشستیم سرسفره گفت من مرغ نمیخورم من بوقلمون میخورم یعنی چشمام چهارتا شده بو اگه نمیگفت شاید من نمیفهمیدم واسه اون مرغ نیست ولی اینجوری گفت بعد همیشه فقط واسه خودش ماهی میپزه کباب درست میکنه چهارمغز همممیشه میخوره خیلی به خودش میرسه انقدرم خوب مونده که از من سرحالتره
زندگی مثل مادرت نیست که برای شام صدات کنه،زندگی ولت میکنه تا ازگشنگی بمیری😐خدایا مراقب آدم های خوب زندگیم باش...