من ۲۷ سالمه ۶ ساله ازدواج کردم ازدواجم سنتی بود وهیچ حسی ب همسرم ندارم البته قبلا بهتر بودم خیلی سعی کردم تغییر کنه نکرد منم مثل خودش سرد شدم اصلا ابراز عشق بلد نیس حتی ب بچمون دیگ ازش خسته شدم
تقریبا همه دارن روزمرگی میکنن همه همین جوره زندگیشون متاسفانه تو دوران نامزدی متوجه یه سری مسائل میشیم اما از روش ساده رد میشیم بعد تو زندگی حسرتشو میخوریم
خداروشکر کن،،،،،دوستم مثل شما بود،،،ولی عشق نداشت،،،جدا شد،،،،عاشق شد و پسره کلی بهش ضرره عاطفی و مالی زد بعدم ولش کرد رفت ی دختره ۱۷ساله گرفت،،،،شوهره خودشم ازدواج کرد ی دوقلو هم خدا بهش داد،،،یتی حسرت میخوره ک جرا زندگیشو سره عشق البته هوس باخت،،،خدا عاقبت همه رو ختم ب خیر کنه،
باورتون نمیشه اوایل قبل اینک بیاد ب خودم میرسیدم آرایش میکردم اصلا انگار نه انگار ب رو نمیاورد سوپرایزش میکردم برا تولداش اما اون ی کادوی ساده میخرید بدون سوپرایز سال اول ازدواج خیلی بغلم میکرد و بوسه اما الان اصلا خودم دلم نمیخواد سمتم بیاد اونم منو ببوسه من بوسش نمیکنم ک خودش میگ تو منو نمیبوسی زورکی ی بوس میکنم
عشق تا ی زمانی برات مهمه ب ی سنی برسی میبیحی خیلی خوشبختی،،،،،،عشقو تو زندگیت بوجود بیار،،،،خیلیا عشق دارن ولی هنسره وفادار ندارن،،،خوشبختی نسبیه عزیزم،،،از مشاور کمک بگیر،،،درضمن چون این حسو داری بهت بگم خیلی خطرناکه مواظب باش خدای نکرده طرف کسی کشیده نکشی ک میبازی،،الان بیشتر مردا دنبال زنای متاهلن ک سرد شدن ب همسرشون
عشق تا ی زمانی برات مهمه ب ی سنی برسی میبیحی خیلی خوشبختی،،،،،،عشقو تو زندگیت بوجود بیار،،،،خیلیا عش ...
ی بار لغزیدم در حد ی هفته با یکی تلفنی درارتباط بودم بعد خدا نجاتم داد بخاطر عذاب وجدان کات کردم اما بخدا کم آوردم حتی بهشم میگم باید زن وشوهر همو سیراب کنن اما میگ من اینجوری بزرگ شدم نمیتونم با دوستش وخانومش رفتیم کنسرت اون دست خانومشو گرفته بود براش شعرو زمزمه میکرد اما شوهر من انگار ی مرد غریبه کنارمنشسته بود همونجا گریم گرف