من کل زندگیمو فروختم و پول کردم و برای آمریکا اقدام کردم. مهتاب بهم گفت که فعلا کارهای مهاجرتت نمیشه. و 3 سال دیگه فلان حروف اسمی میاد و این کار رو برات اوکی میکنه. من که کل زندگیمو فروخته بودم اصلا حتی یه هفته هم صبر نمیتونستم بکنم. که همه این اتفاقات گذشت و واقعا اون موقع نشد و من افسردگی کامل گرفتم. گذشت و گذشت تا 3 سال بعد یهو این کار مهاجرتمون با خواست خدا انجام شد. مهتاب بیخود امید نمیده. فقط باید واقع بین باشید تا بپذیرید. چون بیشتر حوادث تلخ هستش و ما آمادگی شنیدنش رو نداریم
منم همیشه دوس داشتم بدونم با کی ازدواج میکنم و برام اهمیت داشت که بفهمم پسرداییم دوستم داره یا نه. که مهتاب همه چی رو بهم گفت و الان با همون کسی که گفته بود ازدواج کردم. دقیقا همه مشخصات رو همون موقع بهم گفته بود