پانیک

وای نگو از این باد گلو ها ی وقت و بی وقت 

ولی احساسم میگه همه اینا حالتها برا معده پانیک نیست 

مثلا احساس گرسنگی بکنم ...بعد از خوردن غذا...میوه بخورم ...

واینکه توی گلوم انگار یه چیزی گسر کرده در صورتی که هیچی نیست

من واقعا خسته شدم😢😢

همش میگم خدایا بهم رحم کن مریضی رو ازم دور کن ولی صدامو نمیشنوه میگم خدایا حداقل جونمو بگیر راحت بشم دوباره میگم پس کی بچمو بزرگ کنه 

بعد یه عده میان میگن به زندگی امیداور باش اخه چه جوری ۴سال ونیمه اینجوریم ۲سال اول فقط رو به شب که میرفت حالم بد میشد ولی الان ۲سال و نیمه که خعیلی شدید روز و شب باهامه

اولش بچم دوسالش که بود از طبقه دوم پرت شد پایین او بیهوش شد متم شدیدا ترسیدم فکر کردم دوراز جونش بچم مرده ۳ماه بعدش چنان مریض شدم ۱۰روز از سرگیجه تهوع نتدنستم از رختخواب بلند شم بعد تا روز بود خوب بودم شب که میشد حالم یه جوری بودن انگار بنگ و گنگ  بود سرم حالم روبراه نبود

سال بعد بازم یکماه به جا افتادم و لرزش تهوع و گیجی و سنگینی سر و... وبازهم شبا حالم بد میشد 

تا ۲سال ونیم پیش اردیبهشت ۹۷ ضرر مالی کردیم من واقعا ذهنم درگیر شد و تا مهر ادامه دار بود تا اینکه شهریور ۹۷ بشدت مریض شدم سرگیجه وتهوع شدید لرزش بدن و دست وپاها عرق سرد میریختم تخت کمرم خیس بود و یخ 

پاهام شل شد توان راه رفتن نداشتم اجزای صورتم سر بود لبام حالت گز گز😭😭😭

ازمایش کلی هر ۳ماه ام ار ای . یو بی تی از معده .آندوسکوپی . طب سنتی و اسلامی 

متخصص معدع متخصص اعصاب . خانومای خونگی رفتم برای گرفتن ترس ناف جا انداختن

خلاصه همه کاریم کردم ولی دریغ از حال خوب

یه خانوم خدنگی پیدا کردم خعیلیا ازش جواب گرفتن رفتم پیشش گف بخاطر ترس شدیدی که کردی دوتا جن وارد بدنت شدن باید اونارو دربیاری تا خوب بشی 

ولی گفت ۶میلیون بده منم نداشتم 

ولی خعیلی میکن کارش درسته

منم گفتم میترسم گفت میبرمت تو حیاط تو اصلا نمیفهمی من دعا میخونم اونا از بدنت میرن بیرون گفت فقط خودم میبینمشون

نه برعکس یه دختر نترس و قوی که از هیچی نمیترسیدم ولی ۱۹ سالگیمو یادم میاد ترسو بودم 

مثلا اونموثع که داعش به تهران حمله کرد من از استرس و اضطراب نمیخابیدم و فقط گریه میکردم یا بچم که مریض میشد و تب میکردم خواب بچشمم نمیومد هرچند روزی که اون مریض بود من مثل جغد میشستم فقط گریه میکردم تا خوب بشه بعد خودم مریض میشدم