من همیشه ازارواذیت روحی وجسمی شدم توسط خانوادم من شوهرموازاول نمیخاسم شوهرم حاضرشدتوافقی جداشیم بعد ک رفتم خونه مامانم مامانم ب شوهرم گف بیاخونه اونم اومد بعدمامانم گف تقصیرخودته انقد رو بهش دادی ک میخادطلاق بگیره من چقدازشوهرم کتک خوردم ک وایسادم سرزندگی شوهرمم منوزد همه دهنم پرخون شد حالا ک توزیرزمین بودم دیدم براهمسایه هاچنان باغرورتعریف میکنه ک زدمش دهنش پرخون شد