خیلی از من توقع داره
سعی میکنم توقعاتش رو برطرف نکنم ولی نمیتونم شدم نوکر حلقه ب گوشش
بخاطر جریان کرونا سعی کردم کمتر برم چون ۸ماه باردارم و ..
ولی خیلی اذیتم کردن و طعنه و تیکه و...
پریروز مجبور شدم ی سر برم اونجا خلاصه تا شب نگهم داشتن
بعد مادرشوهرم یسره نشست گفت فلانی زرنگه با زرنگی پای خواهرومادرشوهرشو از خونش بریده پسرش دوست داره مادرایناش برن خونش ولی زنه با ی ترفندی و زرنگی نمیزاره پسره فکر میکنه این پیغمبره و... من میدونم و میفهمم کی چجوریه ولی ب روش نمیارم و...
اینجا من گفتم اشتباه میکنی بگو به طرفی ک اذیتت کرده هرچی تودلته بهش بگو گفت میشه اختلاف
گفتم اون اختلاف بهتراز اینه ک ادم اذیت شه
خلاصه سربسته و کی چکار کرده حرف ب من میزد
چوری ک باتو نیستمااا فقط خودم متوجه میشدم بامنه
الان میدونم چی اذیتم میکنه اون همه محبت من ب اینا الانم این مدت شوهرم رفته از دم در دیدتشون من هرروز زنگ زدم احوال پرسیدم کاری داشتن شوهرم کامل انجام داده
خب چ مرگتونه؟!
چی ازم میخوان!!؟
جاریم هیچی براشون نمیکنه فقط ازش تعریف میکنن
بعدچند سری منم کردن فضول جاریم
برادرشوهرم و جاریم خیلی زرنگن و مادرشوهرم خیلی دوسشون داره
دلم میخواد زنگ بزنم بهش بهش بگم اگه بامن مشکلی داری مستقیم بهم بگو
شما بودید چکار میکردید؟؟
بیشترشم زیر سر خواهرشوهرمه
نمیتونه بشینه خونه بعد هی میره خونه پدرش میترسه پدرش چیزیش بشه بیوفته گردنش
داره اینجوری زیر زیر حرف میزنه
خسته م کردن
هرکاری میکنم خواهرشوهرم بهانه میگیره و مادرشوهرم نوکرشه
ولی به همین خواهرشوهرم اجازه نمیده پشت سر جاریم حرف بزنه
ولی برای ما سردسته اس شوهرم چندبار باهاش حرف زده ک اینجوری نکن فایده نکرده
ولی من مستقیم روبرو نشدم الان۱۰ساله عروسشونم خیر سرم
از دکتر و مریضی مهمونی و.....همیشه کمکشون بودم روم باز بوده وقتی مهمونم بودن و...