آه از غمی که تازه شود باغمی دیگر 😭😭😭 خدایا صبر بده به ما زمانی که لا نعلم الا خیرا دیگر رو با بغض و گریه میشنویم،زمانی که دیگر ابراهیمی پشت سر نیست😭 تعریف میکنه ،میگه رفتم سر قبر دیدم هی داره با خودش میگه مادر کاش به جای تو من رو میزدن و گریه میکرد،مادره دیگه.....(مادر شهید آرمان علی وردی)
راستش من نباید اینو به شما معرفی میکردم یه جواریی فرستادمتون دنبال نخود سیاه چون این رمان نتوست مجوز انتشار بگیره و چون مال یکی از اشنایام بود من خوندم
هیچکسان جدید نیومده؟خبری نداری نفرین یک جسد چطوریه؟
تا جلد ۳ خوندم
معمولی ترسانکه
تولد مشترک عالیه
بعد اون ویلای نفرین شده قشنگه
تولد مشترک رو حتما حتما بخون
آه از غمی که تازه شود باغمی دیگر 😭😭😭 خدایا صبر بده به ما زمانی که لا نعلم الا خیرا دیگر رو با بغض و گریه میشنویم،زمانی که دیگر ابراهیمی پشت سر نیست😭 تعریف میکنه ،میگه رفتم سر قبر دیدم هی داره با خودش میگه مادر کاش به جای تو من رو میزدن و گریه میکرد،مادره دیگه.....(مادر شهید آرمان علی وردی)